معرفی کتاب: انسان و طبیعت – بحران معنوی انسان متجدد‎

یکی از کتابهایی که حدود دو سه سال پیش خواندم و بسیار لذت بردم:
 
Man and Nature: The Spiritual Crisis in Modern Man
انسان و طبیعت
بحران معنوی انسان متجدد
نویسنده: دکتر سید حسین نصر
مترجم: دکتر عبدالرحیم گواهی
این کتاب حاصل سخنرانیهای دکتر نصر در دانشگاه شیکاگو در سال 1966 است. کتاب در اصل برای مخاطب غربی نوشته شده است. نکته جالب آن است که مطالب این کتاب با آنکه کاملاً امروزی هستند اما سالها پیش نوشته شده اند؛ زمانی که کمتر کسی درباره بحرانهای زیست محیطی سخن میگفت و این هشیاری و جامع نگری نویسنده را نشان می دهد. این کتاب با آنکه مطالب آن سالها پیش نوشته شده باز هم احساس تازگی و نو بودن موضوع را به خواننده القا می کند. نویسنده تلاش می کند تا ریشه های بحران طبیعت را در نگاه انسان به جهان و طبیعت بیابد و نقشی را که علم در این میان بازی میکند به خواننده نشان دهد.
ترجمه کتاب به نظر من زیاد تعریفی ندارد. شاید پیچیدگی قسمتهایی از کلام نویسنده باعث دشواری در ترجمه آن شده باشد اما به نظرم میشد ترجمه بهتر از این باشد. در هر صورت این کتاب واقعاً خواندنی است…
بخشی از نظرات منتقدان (از وبگاه Amazon):

His compelling appeal for a more spiritual approach to nature has a specially important bearing on the modern world. — Michael Loewe

 

His knowledge of western scientific writing is profound, his criticisms well documented. — Times Literary Supplement

 

This book should be prescribed reading for anyone concerned with the present crisis in our civilization. Professor Nasr’s wisdom covers an immensely wide range of philosophical and religious knowledge, enabling him not only to elucidate the causes of our present dilemma, but also to guide us in the task of rediscovering a world view in which Man, Nature and God are seen in their proper harmony. —Carmen Blacker

 
پیشگفتار کتاب
فصول این کتاب بر پایۀ چهار سخنرانی قرار دارد که در ماه مه سال 1966 میلادی در دانشگاه شیکاگو ایراد گردید. این سخنرانیها بخشی از یک سلسله سخنرانیهای سالانه اند که تحت سرپرستی بنیاد راکفلر در آن دانشگاه ایراد می شوند. هدف کلی این سخنرانیها آن بود که مسائل و مشکلاتی که از طرف کاربردهای گوناگون علم جدید برای صلح و حیات بشر پدید آمده ریشه یابی شود.
نفس این حقیقت که چنین سخنرانیهایی به طور سالانه برگزار می شوند، شاهد فهم و ادراکی است که امروزه نسبت به سوء عملکرد تکنولوژی و تهدید صلح از طرف علم و تکنولوژی در بین بعضی از گروهها وجود دارد. امروزه عده ای به دنبال کشف علل بی نظمی موجود هستند؛ وضعیت نابسامانی که وجود آن چنان مشهود است که تنها معدودی هنوز می توانند از آن چشم پوشی کنند، اما بسیار بندرت علل زیربنایی و اساسی در معرض دید قرار می گیرند. شاید بعضاً بدین خاطر که اگر آنها به درستی معرفی می‌شدند در نحوۀ تفکر بسیاری از کسانی که تأثیرات ناخوشایند این علل را تمیز می دهند تغییر عمده و رادیکالی لازم می آمد. معدودی حاضرند چنین تغییری را بپذیرند و یا اعمال کنند.
امروزه همه از خطر جنگ، انفجار جمعیت و یا آلودگی هوا و آب سخن می گویند اما معمولاً همان افرادی که این مشکلات آشکار را تشخیص می‌دهند از ضرورت «توسعه»ی بیشتر، و یا جنگ علیه «بدبختی بشری» که از شرایط تحمیل شده توسط نفسِ وجود زمینی بشر ناشی شده سخن می‌گویند. به سخن دیگر، آنان مایلند تا مسائل  و مشکلات ناشی از بر هم زدن توازن میان انسان و طبیعت را از طریق فتح و سلطۀ بیشتر بر طبیعت حل کنند. معدودی حاضرند بپذیرند که امروزه حادترین مسائل و مشکلات اجتماعی و تکنیکی که بشر با آن‌ها روبروست نه به خاطر «عدم توسعه یافتگی» و بلکه به دلیل «توسعه یافتگی بیش از حدّ» اوست. معدودی حاضرند با واقعیت عریان روبرو شوند و این حقیقت را بپذیرند که مادامی که شیوۀ نگرش و برخورد انسان نسبت به طبیعت و کلّ محیط زیست طبیعی نگرشی تجاوزکارانه و جنگجویانه است امیدی بر صلح و آرامش در جامعۀ انسانی نیست. علاوه بر این، شاید همه به تحقیق درنمی‌یابند که برای حصول به چنین صلح و آرامشی با طبیعت ابتدا به صلح و آشتی با‌ نظم روحانی و معنوی [عالم] نیاز است. برای صلح و آشتی با زمین، ابتدا باید با آسمان آشتی کرد.
جز وفادار ماندن به این اندیشه که وجود وی انعکاسی از چیزی است که از قلمرویِ صرفاً انسانیِ وی فراتر و متعالیتر است راهی برای اینکه از انسانیت خویش دفاع کند و به واسطۀ اختراعات و ابداعات و حیله‌های فکری خویش دچار مسائل فروآدمی نشود وجود ندارد. دستیابی به صلح و آرامش در جامعۀ انسانی و حفظ ارزشهای انسانی بدون صلح و آشتی با نظامهای طبیعی و معنوی و احترام گذاشتن به واقعیات تغییر ناپذیر فوق بشری که منشاء هر آن چیزی است که «ارزشهای انسانی» خوانده می‌شوند ممکن نیست. تزی که در این کتاب عنوان شده به سادگی این است: درست است که علم فی‌نفسه امری مشروع است، اما نقش و عمل‌کرد و شیوۀ انطباق و کاربرد آن، به خاطر فقدان صورت بالاتری از معرفت که بتوان علم را درون آن جای داد، و نیز تخریب ارزش قدسی و معنوی طبیعت، به صورت امری نامشروع و حتی خطرناک درآمده است. برای اصلاح این وضع، معرفت متافیزیکیِ طبیعت باید از نو اصلاح شده و ماهیت قدسی طبیعت بدان بازگردانده شود. به منظور نیل به چنین هدفی باید تاریخ و فلسفۀ علم در رابطه با الهیات و کلام مسیحی و فلسفۀ قدیمی طبیعت که در جریان بخش اعظمی از تاریخ اروپا وجود داشته از نو بررسی شود. خودِ آموزۀ مسیحی نیز باید توسعه داده شود تا حدی که اعتقاد و آموزه ای راجع به اهمیت معنوی طبیعت را نیز دربر گیرد؛ کاری که به کمک سنتهای اعتقادی دینی و متافیزیکی شرقی که هنوز در آن‌ها چنین اصولی زنده هستند ممکن است. این سنتها چندان که کمکی برای یادآوری و تذکر می‌باشند منبع دانش و معرفتی جدید نخواهند بود: یادآوریِ بخشهایی از تعالیم درون مسیحیت که امروزه غالباً فراموش شده‌اند. نتیجۀ امر، اعطای دوبارۀ ماهیتی مقدس به طبیعت خواهد بود و نیز فراهم آوردن زمینه‌ای جدید برای علوم، بی‌آنکه بخواهیم ارزش و مشروعیت آن‌ها را در قلمروی خاص خودشان نفی کنیم. این امر به منزلۀ آنتی تز حرکتی است که امروزه تحت عنوان «الهیات سکولار» در جریان است. این کار نه به معنای سکولاریزه کردن کلام و بلکه به معنی اعطای اهمیتی کلامی و مقدس به آن چیزی است که انسان متجدد به عنوان سکولارترین وادیها می‌شناسد: قلمروی علم و دانش.
وقتی در سال 1966 برای ایراد این سخنرانیها دعوت شدم انتخاب نام من به عنوان یکی از سخنرانان، به ویژه بدین خاطر بود که من در زمرۀ پیروان یک دین و فرهنگ غیر غربی بودم، و با این حال نسبتاً با علم نوین و تاریخ و فلسفۀ آن آشنایی داشتم. در پذیرش این وظیفه شاید گستاخانه عمل کردن در موضع یک منتقد شرقیِ مغرب زمین، و بدین ترتیب برعکس کردنِ جریان شرق شناسی و آنچه به اصطلاحِ شرق شناسان غربی برای مدتی متجاوز از یک قرن نسبت به همۀ فرهنگها و ادیان شرقی انجام داده بودند احساس کردم که برای غور و کاوش جدی در مسائل نوعاً متافیزیکی و کلامی لازم است به فراسوی حدود علم نوین یا حتی رشته‌های تاریخ و فلسفۀ علم گام نهم. علاوه بر این، در اجرای برنامه‌ای که در بالا برشمردم، همچنین باید به فراسوی محدودۀ تمدن غربی و به قلمروی وسیع آنچه امروز دین شناسی تطبیقی خوانده می‌شود گام می گذاشتم. همۀ این زحمات برای این کشیده شد که امیدوار بودم تا بتوانم بار دیگر برای خود علم، بنیانی مقدس پیدا کنم.
لازمۀ اجرای چنین برنامۀ وسیعی، دانش به خیلی از رشته‌های علمی و دسترسی به منابع لازم در خیلی از زبانهای مختلف بود. من هرگز مدعی نیستم که در همۀ این قلمروها و یا در تمام زبانهای درگیر تبحر کامل دارم. به خاطر دلایل یاد شده و همچنین زمان محدودی که برای تهیۀ این سخنرانیها در اختیار من قرار داده شده بود غالباً از منابع دست دوم استفاده کرده‌ام. در‌ واقع اکثر پی نوشتها، به استثنای آن‌هایی که برای ارجاع به دست داده شده‌اند به معنای پشتوانۀ بیشتر برای استدلالات من و نه حجیّت علمی خود آن‌ها هستند. نظری که در اینجا عرضه شده اساساً مطلبی متافیزیکی و فلسفی است و لذا باید خود آن را، فارغ از اینکه همۀ پی نوشتهای علمی لازم به دست داده شده‌اند یا نه مد نظر قرار داد. در پی نوشتها نیز سعی نکرده‌ایم تا همۀ منابعی را که موضع ما را تقویت می‌کنند به تمامی مورد بحث قرار دهیم و یا اینکه همۀ دلایل علمیِ لازم برای متقاعد کردن یک خوانندۀ شکاک را به دست دهیم. و بلکه خواسته ایم تا پاره‌ای شواهد خاص را فراهم آورده و راه تحقیقات بیشتر توسط دیگران را تبیین نماییم. این مقالات هرگز مدعی جامع بودن نیستند و بلکه معرفی متواضعانۀ نوعی تحقیق هستند که تا این زمان به هیچ صورت قابل تحسینی دنبال نشده است. برای اینکه حق مطلب دربارۀ تمام موضوعاتی که در اینجا مطرح شده‌اند ادا شود به چندین مجلّد نوشته و همکاری چندین نفر از دانشمندان که در رشته‌های علمی گوناگونی چون تاریخ علم، فلسفۀ علم و دین شناسی تطبیقی کار کنند نیاز است. ما تنها امیدواریم که افکار و اندیشه‌هایی که در اینجا عرضه شده‌اند تا حدودی موجب تحریک و تحریض مردم به فکر کردن در جهتی صحیح و به سوی حل مسأله ای شوند که هم فوری و حیاتی است و هم از ناحیۀ به اصطلاح منتقدین، تحت عنوان فقدان شواهد تاریخی و علمیِ لازم بسادگی قابل کنار گذاشتن و چشم‌پوشی نیست؛ نقشی که اصلاً در طرح مقالات آتی منظور نظر ما نبوده است.
در خاتمه مایلم از مدرسۀ الهیّات، دپارتمان علوم بیولوژیکی، و مرکز مطالعات خاورمیانۀ دانشگاه شیکاگو که به عنوان میزبان این سخنرانیها عمل کردند تشکر کنم. همچنین از رئیس دانشگاه آقای ژرالد بروئه و بویژه پروفسور جان روست به خاطر همکاری و محبتی که در ساختن زمینۀ تحقق و چاپ این سخنرانیها به عمل آوردند بی نهایت سپاسگزارم.
 
سید حسین نصر
تهران – دسامبر 1967 (رمضان 1387)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *