برچسب: حسین-علیشاپور

غزل شمارهٔ ۳۹ – عراقی – دیوان اشعار – غزلیات – دل، که دایم عشق می‌ورزید رفت 0

غزل شمارهٔ ۳۹ – عراقی – دیوان اشعار – غزلیات – دل، که دایم عشق می‌ورزید رفت

دل، که دایم عشق می‌ورزید رفتگفتمش: جانا مرو، نشنید رفتهر کجا بوی دلارامی شنیدیا رخ خوب نگاری دید رفتهرکجا شکرلبی دشنام دادیا نگاری زیر لب خندید رفتدر سر زلف بتان شد عاقبتدر کنار مهوشی غلتید رفتدل چو آرام دل خود بازیافتیک نفس با من...

غزل شمارهٔ ۲۲۱ – عراقی – دیوان اشعار – غزلیات – ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من 0

غزل شمارهٔ ۲۲۱ – عراقی – دیوان اشعار – غزلیات – ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من

ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال منباز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال منناز مکن، که می‌کند جان من آرزوی توعشوه مده، که می‌دهد هجر تو گوشمال منرفت دل و نمی‌رود آرزوی تو از دلمعمر شد و نمی‌شود نقش تو...

غزل شمارهٔ ۵۱۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – کیست در این شهر که او مست نیست 0

غزل شمارهٔ ۵۱۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – کیست در این شهر که او مست نیست

کیست در این شهر که او مست نیستکیست در این دور کز این دست نیستکیست که از دمدمه روح قدسحامله چون مریم آبست نیستکیست که هر ساعت پنجاه باربسته آن طره چون شست نیستچیست در آن مجلس بالای چرخاز می و شاهد که در...

غزل ۵۵۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سرو بستانی تو یا مه یا پری 0

غزل ۵۵۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سرو بستانی تو یا مه یا پری

سرو بستانی تو یا مه یا پرییا ملک یا دفتر صورتگریرفتنی داری و سحری می‌کنیکاندر آن عاجز بماند سامریهر که یک بارش گذشتی در نظردر دلش صد بار دیگر بگذریمی‌روی و اندر پیت دل می‌رودباز می‌آیی و جان می‌پروریگر تو شاهد با میان آیی...

غزل ۱۵۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت 0

غزل ۱۵۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت

خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانتمدهوش می‌گذاری یاران مهربانتآیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینیوز حسن خود بماند انگشت در دهانتقصد شکار داری یا اتفاق بستانعزمی درست باید تا می‌کشد عنانتای گلبن خرامان با دوستان نگه کنتا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانترخت...

غزل ۶۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – شب فراق که داند که تا سحر چند است 0

غزل ۶۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – شب فراق که داند که تا سحر چند است

شب فراق که داند که تا سحر چند استمگر کسی که به زندان عشق دربند استگرفتم از غم دل راه بوستان گیرمکدام سرو به بالای دوست مانند استپیام من که رساند به یار مهرگسلکه برشکستی و ما را هنوز پیوند استقسم به جان تو...

غزل شمارهٔ ۱۳۷ – حافظ – غزلیات – دل از من برد و روی از من نهان کرد 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷ – حافظ – غزلیات – دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من برد و روی از من نهان کردخدا را با که این بازی توان کردشب تنهاییم در قصد جان بودخیالش لطف‌های بی‌کران کردچرا چون لاله خونین دل نباشمکه با ما نرگس او سرگران کردکه را گویم که با این درد جان سوزطبیبم...

غزل شمارهٔ ۱۰۴ – حافظ – غزلیات – جمالت آفتاب هر نظر باد 0

غزل شمارهٔ ۱۰۴ – حافظ – غزلیات – جمالت آفتاب هر نظر باد

جمالت آفتاب هر نظر بادز خوبی روی خوبت خوبتر بادهمای زلف شاهین شهپرت رادل شاهان عالم زیر پر بادکسی کو بسته زلفت نباشدچو زلفت درهم و زیر و زبر باددلی کو عاشق رویت نباشدهمیشه غرقه در خون جگر بادبتا چون غمزه‌ات ناوک فشانددل مجروح...