برچسب: سایه-های-سبز

غزل شمارهٔ ۱۹۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن 0

غزل شمارهٔ ۱۹۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن

عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زنتا چه‌ها در می دمد این عشق در سرنای تنهست این سر ناپدید و هست سرنایی نهاناز می لب‌هاش باری مست شد سرنای منگاه سرنا می نوازد گاه سرنا می گزدآه از این سرنایی شیرین نوای...

غزل ۷۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – پای سرو بوستانی در گل است 0

غزل ۷۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – پای سرو بوستانی در گل است

پای سرو بوستانی در گل استسرو ما را پای معنی در دل استهر که چشمش بر چنان روی اوفتادطالعش میمون و فالش مقبل استنیکخواهانم نصیحت می‌کنندخشت بر دریا زدن بی‌حاصل استای برادر ما به گرداب اندریموان که شنعت می‌زند بر ساحل استشوق را بر...

غزل ۴۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست 0

غزل ۴۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مستکه نیستم خبر از هر چه در دو عالم هستدگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشدخلیل من همه بت‌های آزری بشکستمجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیالدر سرای نشاید بر آشنایان بستدر قفس طلبد هر کجا گرفتاریستمن...

غزل شمارهٔ ۳۱۷ – حافظ – غزلیات – فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم 0

غزل شمارهٔ ۳۱۷ – حافظ – غزلیات – فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادمبنده عشقم و از هر دو جهان آزادمطایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در این دامگه حادثه چون افتادممن ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادمسایه طوبی و دلجویی حور و...

غزل شمارهٔ ۱۰۳ – حافظ – غزلیات – روز وصل دوستداران یاد باد 0

غزل شمارهٔ ۱۰۳ – حافظ – غزلیات – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد بادیاد باد آن روزگاران یاد بادکامم از تلخی غم چون زهر گشتبانگ نوش شادخواران یاد بادگر چه یاران فارغند از یاد مناز من ایشان را هزاران یاد بادمبتلا گشتم در این بند و بلاکوشش آن حق گزاران یاد بادگر چه...

غزل شمارهٔ ۲۷ – حافظ – غزلیات – در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست 0

غزل شمارهٔ ۲۷ – حافظ – غزلیات – در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستمست از می و میخواران از نرگس مستش مستدر نعل سمند او شکل مه نو پیداوز قد بلند او بالای صنوبر پستآخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیستوز بهر چه گویم نیست با وی...