برچسب: عاشقی

غزل شمارهٔ ۲۲۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو

عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنوکم عمارت کن که ویرانت کنم نیکو شنوگر دو صد خانه کنی زنبوروار و مورواربی‌کس و بی‌خان و بی‌مانت کنم نیکو شنوتو بر آنک خلق مست تو شوند از مرد و زنمن بر آنک مست و حیرانت کنم...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌اماین بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌امدل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌امعقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌امای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمیدیوانه هم نندیشد آن کاندر...

غزل شمارهٔ ۵۲۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند 0

غزل شمارهٔ ۵۲۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند

گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زندوین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زندعالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شودآدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زنددودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملکزان دود ناگه آتشی...

غزل ۳۹۱ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم 0

غزل ۳۹۱ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم

من اگر نظر حرام است بسی گناه دارمچه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارمستم از کسیست بر من که ضرورت است بردننه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارمنه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستننه مقام ایستادن نه گریزگاه دارمنه اگر همی‌نشینم نظری کند...

غزل ۳۶۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – روزگاریست که سودازده روی توام 0

غزل ۳۶۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – روزگاریست که سودازده روی توام

روزگاریست که سودازده روی توامخوابگه نیست مگر خاک سر کوی توامبه دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت من استکه به روی تو من آشفته‌تر از موی توامنقد هر عقل که در کیسه پندارم بودکمتر از هیچ برآمد به ترازوی توامهمدمی نیست که گوید...

غزل ۳۵۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – رفیق مهربان و یار همدم 0

غزل ۳۵۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – رفیق مهربان و یار همدم

رفیق مهربان و یار همدمهمه کس دوست می‌دارند و من همنظر با نیکوان رسمیست معهودنه این بدعت من آوردم به عالمتو گر دعوی کنی پرهیزگاریمصدق دارمت والله اعلمو گر گویی که میل خاطرم نیستمن این دعوی نمی‌دارم مسلمحدیث عشق اگر گویی گناه استگناه اول...

غزل ۴۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بوی گل و بانگ مرغ برخاست 0

غزل ۴۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بوی گل و بانگ مرغ برخاست

بوی گل و بانگ مرغ برخاستهنگام نشاط و روز صحراستفراش خزان ورق بیفشاندنقاش صبا چمن بیاراستما را سر باغ و بوستان نیستهر جا که تویی تفرج آن جاستگویند نظر به روی خوباننهیست نه این نظر که ما راستدر روی تو سر صنع بی چونچون...

غزل شمارهٔ ۲۶۴ – حافظ – غزلیات – خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز 0

غزل شمارهٔ ۲۶۴ – حافظ – غزلیات – خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز

خیز و در کاسه زر آب طربناک اندازپیشتر زان که شود کاسه سر خاک اندازعاقبت منزل ما وادی خاموشان استحالیا غلغله در گنبد افلاک اندازچشم آلوده نظر از رخ جانان دور استبر رخ او نظر از آینه پاک اندازبه سر سبز تو ای سرو...