برچسب: عشق-و-مستی

غزل شمارهٔ ۲۹۶۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی 0

غزل شمارهٔ ۲۹۶۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی

دی دامنش گرفتم کای گوهر عطاییشب خوش مگو مرنجان کامشب از آن ماییافروخت روی دلکش شد سرخ همچو اخگرگفتا بس است درکش تا چند از این گداییگفتم رسول حق گفت حاجت ز روی نیکودرخواه اگر بخواهی تا تو مظفر آییگفتا که روی نیکو خودکامه...

غزل ۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست 0

غزل ۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست

سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاستهر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراستگر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغدیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاستگر برود جان ما در طلب وصل دوستحیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماستدعوی عشاق را...

غزل شمارهٔ ۴۳۵ – حافظ – غزلیات – با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی 0

غزل شمارهٔ ۴۳۵ – حافظ – غزلیات – با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستیتا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستیسلطان من خدا را زلفت شکست...

غزل شمارهٔ ۱۶۵ – حافظ – غزلیات – مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۵ – حافظ – غزلیات – مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شدقضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شدرقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشتمگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شدمرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودندهر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون...

غزل شمارهٔ ۶۹ – حافظ – غزلیات – کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست 0

غزل شمارهٔ ۶۹ – حافظ – غزلیات – کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست

کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیستدر رهگذر کیست که دامی ز بلا نیستچون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینانهمراه تو بودن گنه از جانب ما نیستروی تو مگر آینه لطف الهیستحقا که چنین است و در این روی و ریا نیستنرگس...

غزل شمارهٔ ۱ – حافظ – غزلیات – الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها 0

غزل شمارهٔ ۱ – حافظ – غزلیات – الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌هابه بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌هامرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌هابه...