برچسب: پوریا-اخواص

غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من بیخود و تو بیخود 0

غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من بیخود و تو بیخود

من بیخود و تو بیخود (من مست و تو دیوانه) ما را کی برد خانهمن چند تو را (صد بار تو را) گفتم کم خور دو سه پیمانهدر شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینمهر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانهجانا به خرابات آ...

غزل شمارهٔ ۳۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا 0

غزل شمارهٔ ۳۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا

رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلازنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدارستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازلمفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مراقافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببرپوست بود پوست بود درخور مغز...

غزل شمارهٔ ۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا 0

غزل شمارهٔ ۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا

ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقااز آسمان آمد ندا کای ماه رویان الصلاای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشانبگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ماآمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشینای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی...

غزل شمارهٔ ۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را 0

غزل شمارهٔ ۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را

ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش راباخویش کن بی‌خویش را چیزی بده درویش راتشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق رابر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش رابا روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خودما را تو کن همراه...

غزل شمارهٔ ۳۸۹ – حافظ – غزلیات – چو گل هر دم به بویت جامه در تن 0

غزل شمارهٔ ۳۸۹ – حافظ – غزلیات – چو گل هر دم به بویت جامه در تن

چو گل هر دم به بویت جامه در تنکنم چاک از گریبان تا به دامنتنت را دید گل گویی که در باغچو مستان جامه را بدرید بر تنمن از دست غمت مشکل برم جانولی دل را تو آسان بردی از منبه قول دشمنان برگشتی...

غزل شمارهٔ ۳۰ – حافظ – غزلیات – زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست 0

غزل شمارهٔ ۳۰ – حافظ – غزلیات – زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببستراه هزار چاره گر از چار سو ببستتا عاشقان به بوی نسیمش دهند جانبگشود نافه‌ای و در آرزو ببستشیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نوابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببستساقی به چند...