نویسنده: admin

شمارهٔ ۲۱۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو 0

شمارهٔ ۲۱۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو

نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شواز جنگ می‌ترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شوماییم مست ایزدی زان باده‌های سرمدیتو عاقلی و فاضلی دربند نام و ننگ شورفتیم سوی شاه دین با جامه‌های کاغذینتو عاشق نقش آمدی همچون قلم در...

غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شوو اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شوهم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کنوآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شورو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌هاوآنگه شراب...

غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او 0

غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی اوشوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی اومعشوق را جویان شود دکان او ویران شودبر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی اودر عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شودآن کو چنین...

غزل شمارهٔ ۲۱۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بازرسید آن بت زیبای من 0

غزل شمارهٔ ۲۱۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بازرسید آن بت زیبای من

بازرسید آن بت زیبای منخرمی این دم و فردای مندر نظرش روشنی چشم مندر رخ او باغ و تماشای منعاقبت امر به گوشش رسیدبانگ من و نعره و هیهای منبر در من کیست که در می‌زندجان و جهان است و تمنای منگر نزند او...

غزل شمارهٔ ۲۱۰۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منی جان منی جان من 0

غزل شمارهٔ ۲۱۰۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منی جان منی جان من

جان منی جان منی جان منآن منی آن منی آن منشاه منی لایق سودای منقند منی لایق دندان مننور منی باش در این چشم منچشم من و چشمه حیوان منگل چو تو را دید به سوسن بگفتسرو من آمد به گلستان مناز دو پراکنده...

غزل شمارهٔ ۲۰۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – با من صنما دل یک دله کن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – با من صنما دل یک دله کن

با من صنما دل یک دله کنگر سر ننهم آنگه گله کنمجنون شده‌ام از بهر خدازان زلف خوشت یک سلسله کنسی پاره به کف در چله شدیسی پاره منم ترک چله کنمجهول مرو با غول مروزنهار سفر با قافله کنای مطرب دل زان نغمه...

غزل شمارهٔ ۲۰۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تازه شد از او باغ و بر من 0

غزل شمارهٔ ۲۰۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تازه شد از او باغ و بر من

تازه شد از او باغ و بر منشاخ گل من نیلوفر منگشته است روان در جوی وفاآب حیوان از کوثر منای روی خوشت دین و دل منای بوی خوشت پیغامبر منهر لحظه مرا در پیش رختآیینه کند آهنگر منمن خشک لبم من چشم ترماین...

غزل شمارهٔ ۲۰۹۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آن دلبر من آمد بر من 0

غزل شمارهٔ ۲۰۹۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آن دلبر من آمد بر من

آن دلبر من آمد بر منزنده شد از او بام و در منگفتم قنقی امشب تو مراای فتنه من شور و شر منگفتا بروم کاری است مهمدر شهر مرا جان و سر منگفتم به خدا گر تو برویامشب نزید این پیکر منآخر تو شبی...

غزل شمارهٔ ۲۰۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من کجا بودم عجب بی‌تو این چندین زمان 0

غزل شمارهٔ ۲۰۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من کجا بودم عجب بی‌تو این چندین زمان

من کجا بودم عجب بی‌تو این چندین زماندر پی تو همچو تیر در کف تو چون کمانتو مرا دستور ده تا بگویم حال دهگر چه ازرق پوش شد شیخ ما چون آسمانبرگشا این پرده را تازه کن پژمرده راتا رود خاکی به خاک تا...

غزل شمارهٔ ۲۰۶۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیش مکن همچنان خانه درآ همچنین 0

غزل شمارهٔ ۲۰۶۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیش مکن همچنان خانه درآ همچنین

بیش مکن همچنان خانه درآ همچنینای ز تو روشن شده صحن و سرا همچنینباده جان خورده‌ای دل ز جهان برده‌ایخشم چرا کرده‌ای چیست چرا همچنینحلقه درآ روی باز بر همه خوبان بتازسجده کنم در نماز روی تو را همچنینای صنم خوش سخن حلقه درآ...

غزل شمارهٔ ۲۰۳۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۳۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کنترک من خراب شب گرد مبتلا کنماییم و موج سودا شب تا به روز تنهاخواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کناز من گریز تا تو هم در بلا نیفتیبگزین ره سلامت ترک ره بلا کنماییم و...

غزل شمارهٔ ۲۰۲۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای خدا این وصل را هجران مکن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۲۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای خدا این وصل را هجران مکن

ای خدا این وصل را هجران مکنسرخوشان عشق را نالان مکنباغ جان را تازه و سرسبز دارقصد این مستان و این بستان مکنچون خزان بر شاخ و برگ دل مزنخلق را مسکین و سرگردان مکنبر درختی کشیان مرغ توستشاخ مشکن مرغ را پران مکنجمع...

غزل شمارهٔ ۲۰۱۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ساقیا برخیز و می در جام کن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۱۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ساقیا برخیز و می در جام کن

ساقیا برخیز و می در جام کنوز شراب عشق دل را دام کننام رندی را بکن بر خود درستخویشتن را لاابالی نام کنچرخ گردنده تو را چون رام شدمرکب بی‌مرکبی را رام کنآتش بی‌باکی اندر چرخ زنخاک تیره بر سر ایام کنمذهب زناربندان پیشه...

غزل شمارهٔ ۲۰۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بشنو از دل نکته‌های بی‌سخن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بشنو از دل نکته‌های بی‌سخن

بشنو از دل نکته‌های بی‌سخنو آنچ اندر فهم ناید فهم کندر دل چون سنگ مردم آتشی استکو بسوزد پرده را از بیخ و بنچون بسوزد پرده دریابد تمامقصه‌های خضر و علم من لدندر میان جان و دل پیدا شودصورت نو نو از آن عشق...

غزل شمارهٔ ۲۰۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان 0

غزل شمارهٔ ۲۰۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان

شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشانبرکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشانچون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغهمه دیوند که ابلیس بود مهترشانهمه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگهین چرا غره شدستی تو به سیم و...

غزل شمارهٔ ۱۹۹۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان 0

غزل شمارهٔ ۱۹۹۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان

چون خیال تو درآید به دلم رقص کنانچه خیالات دگر مست درآید به میانگرد بر گرد خیالش همه در رقص شوندوان خیال چو مه تو به میان چرخ زنانهر خیالی که در آن دم به تو آسیب زندهمچو آیینه ز خورشید برآید لمعانسخنم مست...

غزل شمارهٔ ۱۹۶۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان 0

غزل شمارهٔ ۱۹۶۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان

ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیانماهی جانم بمیرد گر بگردی یک زمانماهیان را صبر نبود یک زمان بیرون آبعاشقان را صبر نبود در فراق دلستانجان ماهی آب باشد صبر بی‌جان چون بودچونک بی‌جان صبر نبود چون بود بی‌جان جانهر دو عالم...

غزل شمارهٔ ۱۹۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من 0

غزل شمارهٔ ۱۹۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای منغمگسار و همنشین و مونس شب‌های منای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌هاای فکنده آتشی در جمله اجزای مندر صدای کوه افتد بانگ من چون بشنویجفت گردد بانگ که با نعره و هیهای منای ز...

غزل شمارهٔ ۱۹۵۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان 0

غزل شمارهٔ ۱۹۵۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان

عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقانوز شما کان شکر باد این جهان ای عاشقاننوش و جوش عاشقان تا عرش و تا کرسی رسیدبرگذشت از عرش و فرش این کاروان ای عاشقاناز لب دریا چه گویم لب ندارد بحر جانبرفزوده‌ست از مکان و لامکان...

غزل شمارهٔ ۱۹۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن 0

غزل شمارهٔ ۱۹۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن

عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زنتا چه‌ها در می دمد این عشق در سرنای تنهست این سر ناپدید و هست سرنایی نهاناز می لب‌هاش باری مست شد سرنای منگاه سرنا می نوازد گاه سرنا می گزدآه از این سرنایی شیرین نوای...