نویسنده: admin

غزل شمارهٔ ۱۷۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار من 0

غزل شمارهٔ ۱۷۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار من

ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار منای دلبر و دلدار من ای محرم و غمخوار منای در زمین ما را قمر ای نیم شب ما را سحرای در خطر ما را سپر ای ابر شکربار منخوش می روی در جان من...

غزل شمارهٔ ۱۷۹۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من 0

غزل شمارهٔ ۱۷۹۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من

ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار منای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار منای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون مننشنیده‌ای شب تا سحر آن ناله‌های زار منیادت نمی‌آید که او می کرد روزی گفت گومی گفت بس دیگر مکن...

غزل شمارهٔ ۱۷۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین 0

غزل شمارهٔ ۱۷۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین

این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقیناز آسمان خوشتر شده در نور او روی زمینبی‌هوشی جان‌هاست این یا گوهر کان‌هاست اینیا سرو بستان‌هاست این یا صورت روح الامینسرمستی جان جهان معشوقه چشم و دهانویرانی کسب و دکان یغماجی تقوا و دینخورشید و...

غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این 0

غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این

این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است اینخضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است ایناین باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است اینسرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است اینآن جان جان افزاست این یا جنت...

غزل شمارهٔ ۱۷۸۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان 0

غزل شمارهٔ ۱۷۸۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان

ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهاندر گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسماننک ساربان برخاسته قطارها آراستهاز ما حلالی خواسته چه خفته‌اید ای کارواناین بانگ‌ها از پیش و پس بانگ رحیل است و جرسهر لحظه‌ای نفس و نفس سر می...

غزل شمارهٔ ۱۷۸۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون 0

غزل شمارهٔ ۱۷۸۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون

تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنوننک کش کشانت می برند انا الیه راجعونتا کی زنی بر خانه‌ها تو قفل با دندانه‌هاتا چند چینی دانه‌ها دام اجل کردت زبونشد اسب و زین نقره گین بر مرکب چوبین نشینزین بر جنازه نه ببین...

غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من 0

غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من

دزدیده چون جان می روی اندر میان جان منسرو خرامان منی ای رونق بستان منچون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرووز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان منهفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرمچون دلبرانه بنگری در جان سرگردان...

غزل شمارهٔ ۱۷۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیا بیا دلدار من دلدار من 0

غزل شمارهٔ ۱۷۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیا بیا دلدار من دلدار من

بیا بیا دلدار من دلدار مندرآ درآ در کار من در کار منتویی تویی گلزار من گلزار منبگو بگو اسرار من اسرار من***بیا بیا درویش من درویش منمرو مرو از پیش من از پیش منتویی تویی هم کیش من هم کیش منتویی تویی هم...

غزل شمارهٔ ۱۷۷۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – شد ز غمت خانه سودا دلم 0

غزل شمارهٔ ۱۷۷۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – شد ز غمت خانه سودا دلم

شد ز غمت خانه سودا دلمدر طلبت رفت به هر جا دلمدر طلب زهره رخ ماه رومی نگرد جانب بالا دلمفرش غمش گشتم و آخر ز بخترفت بر این سقف مصفا دلمآه که امروز دلم را چه شددوش چه گفته است کسی با دلماز...

غزل شمارهٔ ۱۷۵۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم 0

غزل شمارهٔ ۱۷۵۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم

اه چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منمکی ببینم مرا چنان که منمگفتی اسرار در میان آورکو میان اندر این میان که منمکی شود این روان من ساکناین چنین ساکن روان که منمبحر من غرقه گشت هم در خویشبوالعجب بحر بی‌کران که منماین جهان و...

غزل شمارهٔ ۱۷۵۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در وصالت چرا بیاموزم 0

غزل شمارهٔ ۱۷۵۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در وصالت چرا بیاموزم

در وصالت چرا بیاموزمدر فراقت چرا بیاموزمیا تو با درد من بیامیزییا من از تو دوا بیاموزممی گریزی ز من که نادانمیا بیامیزی یا بیاموزمپیش از این ناز و خشم می کردمتا من از تو جدا بیاموزمچون خدا با تو است در شب و...

غزل شمارهٔ ۱۷۵۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تلخی نکند شیرین ذقنم 0

غزل شمارهٔ ۱۷۵۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تلخی نکند شیرین ذقنم

تلخی نکند شیرین ذقنمخالی نکند از می دهنمعریان کندم هر صبحدمیگوید که بیا من جامه کنمدر خانه جهد مهلت ندهداو بس نکند پس من چه کنماز ساغر او گیج است سرماز دیدن او جان است تنمتنگ است بر او هر هفت فلکچون می رود...

غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم 0

غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم

نگفتمت مرو آن جا که آشنات منمدر این سراب فنا چشمه حیات منموگر به خشم روی صد هزار سال ز منبه عاقبت به من آیی که منتهات منمنگفتمت که به نقش جهان مشو راضیکه نقش بند سراپرده رضات منمنگفتمت که منم بحر و تو...

غزل شمارهٔ ۱۶۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم 0

غزل شمارهٔ ۱۶۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزم

ای توبه‌ام شکسته از تو کجا گریزمای در دلم نشسته از تو کجا گریزمای نور هر دو دیده بی‌تو چگونه بینموی گردنم ببسته از تو کجا گریزمای شش جهت ز نورت چون آینه‌ست شش رووی روی تو خجسته از تو کجا گریزمدل بود از...

غزل شمارهٔ ۱۶۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من که حیران ز ملاقات توام 0

غزل شمارهٔ ۱۶۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من که حیران ز ملاقات توام

من که حیران ز ملاقات توامچون خیالی ز خیالات توامبه مراعات کنی دلجوییاه که بی‌دل ز مراعات توامذات من نقش صفات خوش توستمن مگر خود صفت ذات توامگر کرامات ببخشد کرمتمو به مو لطف و کرامات توامنقش و اندیشه من از دم توستگویی الفاظ...

غزل شمارهٔ ۱۶۶۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من ز وصلت چون به هجران می روم 0

غزل شمارهٔ ۱۶۶۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من ز وصلت چون به هجران می روم

من ز وصلت چون به هجران می رومدر بیابان مغیلان می روممن به خود کی رفتمی او می کشدتا نپنداری که خواهان می رومچشم نرگس خیره در من مانده‌ستکز میان باغ و بستان می رومعقل هم انگشت خود را می گزدزانک جان این جاست...

غزل شمارهٔ ۱۶۶۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقی بر من پریشانت کنم 0

غزل شمارهٔ ۱۶۶۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقی بر من پریشانت کنم

عاشقی بر من پریشانت کنمکم عمارت کن که ویرانت کنمگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنمتو بر آنک خلق را حیران کنیمن بر آنک مست و حیرانت کنمگر که قافی تو را چون آسیاآرم اندر چرخ و گردانت کنمور تو...

غزل شمارهٔ ۱۶۶۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای گزیده یار چونت یافتم 0

غزل شمارهٔ ۱۶۶۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای گزیده یار چونت یافتم

ای گزیده یار چونت یافتمای دل و دلدار چونت یافتممی گریزی هر زمان از کار مادر میان کار چونت یافتمچند بارم وعده کردی و نشدای صنم این بار چونت یافتمزحمت اغیار آخر چند چندهین که بی‌اغیار چونت یافتمای دریده پرده‌های عاشقانپرده را بردار چونت...

غزل شمارهٔ ۱۶۵۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من از این خانه پرنور به در می نروم 0

غزل شمارهٔ ۱۶۵۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من از این خانه پرنور به در می نروم

من از این خانه پرنور به در می نروممن از این شهر مبارک به سفر می نروممنم و این صنم و عاشقی و باقی عمرمن از او گر بکشی جای دگر می نرومگر جهان بحر شود موج زند سرتاسرمن به جز جانب آن گنج...

غزل شمارهٔ ۱۶۴۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم 0

غزل شمارهٔ ۱۶۴۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویمبند را برگسلیم از همه بیگانه شویمجان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیمخانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویمتا نجوشیم از این خنب جهان برناییمکی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویمسخن راست تو از...