دسته: ادبیات

غزل شمارهٔ ۱۲۰۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس 0

غزل شمارهٔ ۱۲۰۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس

حال ما بی‌آن مه زیبا مپرسآنچ رفت از عشق او بر ما مپرسزیر و بالا از رخش پرنور بینز اهتزاز آن قد و بالا مپرسگوهر اشکم نگر از رشک عشقوز صفا و موج آن دریا مپرسدر میان خون ما پا درمنههیچم از صفرا و...

غزل شمارهٔ ۱۱۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چنان مستم چنان مستم من امروز 0

غزل شمارهٔ ۱۱۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چنان مستم چنان مستم من امروز

چنان مستم چنان مستم من امروزکه از چنبر برون جستم من امروزچنان چیزی که در خاطر نیابدچنانستم چنانستم من امروزبه جان با آسمان عشق رفتمبه صورت گر در این پستم من امروزگرفتم گوش عقل و گفتم ای عقلبرون رو کز تو وارستم من امروزبشوی...

غزل شمارهٔ ۱۱۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – از لب یار شکر را چه خبر 0

غزل شمارهٔ ۱۱۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – از لب یار شکر را چه خبر

از لب یار شکر را چه خبروز رخش شمس و قمر را چه خبربا دمش باد بهاری چه زندوز قدش سرو و شجر را چه خبرگر جهان زیر و زبر گشت از اوعاشق زیر و زبر را چه خبرچونک جان محرم اسرارش نیستاز رهش...

غزل شمارهٔ ۱۰۹۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگر 0

غزل شمارهٔ ۱۰۹۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگر

پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگرنیست در دین و دنیا همچو تو یار دیگرکفر دان در طریقت جهل دان در حقیقتجز تماشای رویت پیشه و کار دیگرتا تو آن رخ نمودی عقل و ایمان ربودیهست منصور جان را هر طرف دار...

غزل شمارهٔ ۱۰۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر 0

غزل شمارهٔ ۱۰۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر

همه صیدها بکردی هله میر بار دیگرسگ خویش را رها کن که کند شکار دیگرهمه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردیمنشین ز پای یک دم که بماند کار دیگرهمه نقدها شمردی به وکیل درسپردیبشنو از این محاسب عدد و شمار دیگرتو بسی سمن بران را...

غزل شمارهٔ ۱۰۴۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خداوند خداوندان اسرار 0

غزل شمارهٔ ۱۰۴۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خداوند خداوندان اسرار

خداوند خداوندان اسرارزهی خورشید در خورشید انوارز عشق حسن تو خوبان مه روبه رقص اندر مثال چرخ دوارچو بنمایی ز خوبی دست بردیبماند دست و پای عقل از کارگشاده ز آتش او آب حیوانکه آبش خوشترست ای دوست یا ناراز آن آتش بروییدست گلزارو...

غزل شمارهٔ ۹۷۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عشق تو مست و کف زنانم کرد 0

غزل شمارهٔ ۹۷۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عشق تو مست و کف زنانم کرد

عشق تو مست و کف زنانم کردمستم و بیخودم چه دانم کردغوره بودم کنون شدم انگورخویشتن را ترش نتانم کردشکرینست یار حلواییمشت حلوا در این دهانم کردتا گشاد او دکان حلواییخانه‌ام برد و بی‌دکانم کردخلق گوید چنان نمی‌بایدمن نبودم چنین چنانم کرداولا خم شکست...

غزل شمارهٔ ۹۶۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گفتم که ای جان خود جان چه باشد 0

غزل شمارهٔ ۹۶۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گفتم که ای جان خود جان چه باشد

گفتم که ای جان خود جان چه باشدای درد و درمان درمان چه باشدخواهم که سازم صد جان و دل راپیش تو قربان قربان چه باشدای نور رویت ای بوی کویتاسرار ایمان ایمان چه باشدگفتی گزیدی بر ما دکانیبر بی‌گناهی بهتان چه باشداقبال پیشت...

غزل شمارهٔ ۸۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود 0

غزل شمارهٔ ۸۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود

بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رودگفت شهنشه خموش جانب ما می‌رودگفتم تو با منی دم ز درون می‌زنیپس دل من از برون خیره چرا می‌رودگفت که دل آن ماست رستم دستان ماستسوی خیال خطا بهر غزا می‌رودهر طرفی کو رود بخت از...

غزل شمارهٔ ۸۸۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جامه سیه کرد کفر نور محمد رسید 0

غزل شمارهٔ ۸۸۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جامه سیه کرد کفر نور محمد رسید

جامه سیه کرد کفر نور محمد رسیدطبل بقا کوفتند ملک مخلد رسیدروی زمین سبز شد جیب درید آسمانبار دگر مه شکافت روح مجرد رسیدگشت جهان پرشکر بست سعادت کمرخیز که بار دگر آن قمرین خد رسیددل چو سطرلاب شد آیت هفت آسمانشرح دل احمدی...

غزل شمارهٔ ۸۵۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند 0

غزل شمارهٔ ۸۵۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند

یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدنددیوانگان بندی زنجیرها دریدندبس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشانگویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدندجان‌های جمله مستان دل‌های دل پرستانناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدندمستان سبو شکستند بر خنب‌ها نشستندیا رب چه باده خوردند یا رب چه...

غزل شمارهٔ ۸۳۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گل خندان که نخندد چه کند 0

غزل شمارهٔ ۸۳۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گل خندان که نخندد چه کند

گل خندان که نخندد چه کندعلم از مشک نبندد چه کندنار خندان که دهان بگشادستچونک در پوست نگنجد چه کندمه تابان به جز از خوبی و نازچه نماید چه پسندد چه کندآفتاب ار ندهد تابش و نورپس بدین نادره گنبد چه کندسایه چون طلعت...

غزل شمارهٔ ۸۰۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آید 0

غزل شمارهٔ ۸۰۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آید

یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آیدیا نسیمیست کز آن سوی جهان می‌آیدیا رب این آب حیات از چه وطن می‌جوشدیا رب این نور صفات از چه مکان می‌آیدعجب این غلغله از جوق ملک می‌خیزدعجب این قهقهه از حور جنان می‌آیدچه سماعست...

غزل شمارهٔ ۷۹۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد 0

غزل شمارهٔ ۷۹۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد

وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسدمرده آن تن که بدو مژده جانی نرسدسیه آن روز که بی‌نور جمالت گذردهیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسدوای آن دل که ز عشق تو در آتش نرودهمچو زر خرج شود هیچ به کانی...

غزل شمارهٔ ۷۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هست مستی که مرا جانب میخانه برد 0

غزل شمارهٔ ۷۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هست مستی که مرا جانب میخانه برد

هست مستی که مرا جانب میخانه بردجانب ساقی گلچهره دردانه بردهست مستی که کشد گوش مرا یارانهاز چنین صف نعالم سوی پیشانه بردنعل آنست که بوسه گه او خاک بودلعل آنست که سوی می و پیمانه بردجان سپاریم بدان باده جان دست نهیمپیشتر زانک...

غزل شمارهٔ ۷۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند 0

غزل شمارهٔ ۷۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند

ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرندو نه زان مفلسکان که بز لاغر گیرندما از آن سوختگانیم که از لذت سوزآب حیوان بهلند و پی آذر گیرندچو مه از روزن هر خانه که اندرتابیماز ضیا شب صفتان جمله ره در گیرندناامیدان که فلک ساغر...

غزل شمارهٔ ۷۸۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند 0

غزل شمارهٔ ۷۸۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند

عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدندزیرکان از پی سرمایه به بازار شدندعاشقان را چو همه پیشه و بازار توییعاشقان از جز بازار تو بیزار شدندسفها سوی مجالس گرو فرج و گلوفقها سوی مدارس پی تکرار شدندهمه از سلسله عشق تو دیوانه شدندهمه...

غزل شمارهٔ ۷۸۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد 0

غزل شمارهٔ ۷۸۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد

خبرت هست که در شهر شکر ارزان شدخبرت هست که دی گم شد و تابستان شدخبرت هست که ریحان و قرنفل در باغزیر لب خنده زنانند که کار آسان شدخبرت هست که بلبل ز سفر بازرسیددر سماع آمد و استاد همه مرغان شدخبرت هست...

غزل شمارهٔ ۷۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد 0

غزل شمارهٔ ۷۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

بر سر آتش تو سوختم و دود نکردآب بر آتش تو ریختم و سود نکردآزمودم دل خود را به هزاران شیوههیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکردآنچ از عشق کشید این دل من که نکشیدو آنچ در آتش کرد این دل من...

غزل شمارهٔ ۷۷۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد 0

غزل شمارهٔ ۷۷۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد

همه خفتند و من دلشده را خواب نبردهمه شب دیده من بر فلک استاره شمردخوابم از دیده چنان رفت که هرگز نایدخواب من زهر فراق تو بنوشید و بمردچه شود گر ز ملاقات دوایی سازیخسته‌ای را که دل و دیده به دست تو سپردنه...