قاب روزانه بلاگ

غزل شمارهٔ ۳۵۹ – حافظ – غزلیات – خرم آن روز کز این منزل ویران بروم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۹ – حافظ – غزلیات – خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

خرم آن روز کز این منزل ویران برومراحت جان طلبم و از پی جانان برومگر چه دانم که به جایی نبرد راه غریبمن به بوی سر آن زلف پریشان برومدلم از وحشت زندان سکندر بگرفترخت بربندم و تا ملک سلیمان برومچون صبا با تن...

غزل شمارهٔ ۳۵۸ – حافظ – غزلیات – غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۸ – حافظ – غزلیات – غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم

غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینمدواش جز می چون ارغوان نمی‌بینمبه ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفتچرا که مصلحت خود در آن نمی‌بینمز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیرچرا که طالع وقت آن چنان نمی‌بینمنشان اهل خدا عاشقیست با خود دارکه در مشایخ شهر این...

غزل شمارهٔ ۳۵۶ – حافظ – غزلیات – گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۶ – حافظ – غزلیات – گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینمز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینمشراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد بردلبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینممگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روزسخن با ماه می‌گویم...

غزل شمارهٔ ۳۵۵ – حافظ – غزلیات – حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۵ – حافظ – غزلیات – حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینمکه کشم رخت به میخانه و خوش بنشینمجام می گیرم و از اهل ریا دور شومیعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینمجز صراحی و کتابم نبود یار و ندیمتا حریفان دغا را به جهان کم بینمسر به آزادگی از خلق...

غزل شمارهٔ ۳۵۴ – حافظ – غزلیات – به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۴ – حافظ – غزلیات – به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یادمرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینمجهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریادکه کرد افسون و نیرنگش ملول...

غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنمگفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنمقامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشمدوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنمنکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنمزردرویی می‌کشم زان...

غزل شمارهٔ ۳۴۸ – حافظ – غزلیات – دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۸ – حافظ – غزلیات – دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنماز دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنممایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمی‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنمبگشا بند قبا...

غزل شمارهٔ ۳۴۷ – حافظ – غزلیات – صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۷ – حافظ – غزلیات – صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنمدل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنمآن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنمبا...

غزل شمارهٔ ۳۴۵ – حافظ – غزلیات – بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۵ – حافظ – غزلیات – بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم

بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنمزلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنمآه کز طعنه بدخواه ندیدم رویتنیست چون آینه‌ام روی ز آهن چه کنمبرو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیرکارفرمای قدر می‌کند این من چه کنمبرق غیرت...

غزل شمارهٔ ۳۴۴ – حافظ – غزلیات – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۴ – حافظ – غزلیات – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم

عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنمدست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنمبی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خوددامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنماورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کوحالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنمتا...

غزل شمارهٔ ۳۴۲ – حافظ – غزلیات – حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۲ – حافظ – غزلیات – حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنمخوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنمچنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیستروم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنمعیان نشد که چرا آمدم کجا رفتمدریغ و درد که غافل ز کار خویشتنمچگونه طوف کنم در فضای...

غزل شمارهٔ ۳۴۱ – حافظ – غزلیات – گر من از سرزنش مدعیان اندیشم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۱ – حافظ – غزلیات – گر من از سرزنش مدعیان اندیشم

گر من از سرزنش مدعیان اندیشمشیوه مستی و رندی نرود از پیشمزهد رندان نوآموخته راهی بدهیستمن که بدنام جهانم چه صلاح اندیشمشاه شوریده سران خوان من بی‌سامان رازان که در کم خردی از همه عالم بیشمبر جبین نقش کن از خون دل من خالیتا...

غزل شمارهٔ ۳۳۹ – حافظ – غزلیات – خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۹ – حافظ – غزلیات – خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشمدل از پی نظر آید به سوی روزن چشمسزای تکیه گهت منظری نمی‌بینممنم ز عالم و این گوشه معین چشمبیا که لعل و گهر در نثار مقدم توز گنج خانه دل می‌کشم به روزن چشمسحر سرشک روانم...

غزل شمارهٔ ۳۳۶ – حافظ – غزلیات – مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۶ – حافظ – غزلیات – مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزمطایر قدسم و از دام جهان برخیزمبه ولای تو که گر بنده خویشم خوانیاز سر خواجگی کون و مکان برخیزمیا رب از ابر هدایت برسان بارانیپیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزمبر سر تربت من با...

غزل شمارهٔ ۳۳۵ – حافظ – غزلیات – در خرابات مغان گر گذر افتد بازم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۵ – حافظ – غزلیات – در خرابات مغان گر گذر افتد بازم

در خرابات مغان گر گذر افتد بازمحاصل خرقه و سجاده روان دربازمحلقه توبه گر امروز چو زهاد زنمخازن میکده فردا نکند در بازمور چو پروانه دهد دست فراغ بالیجز بدان عارض شمعی نبود پروازمصحبت حور نخواهم که بود عین قصوربا خیال تو اگر با...

غزل شمارهٔ ۳۳۳ – حافظ – غزلیات – نماز شام غریبان چو گریه آغازم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۳ – حافظ – غزلیات – نماز شام غریبان چو گریه آغازم

نماز شام غریبان چو گریه آغازمبه مویه‌های غریبانه قصه پردازمبه یاد یار و دیار آن چنان بگریم زارکه از جهان ره و رسم سفر براندازممن از دیار حبیبم نه از بلاد غریبمهیمنا به رفیقان خود رسان بازمخدای را مددی ای رفیق ره تا منبه...

غزل شمارهٔ ۳۳۲ – حافظ – غزلیات – مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۲ – حافظ – غزلیات – مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرمکه پیش چشم بیمارت بمیرمنصاب حسن در حد کمال استزکاتم ده که مسکین و فقیرمچو طفلان تا کی ای زاهد فریبیبه سیب بوستان و شهد و شیرمچنان پر شد فضای سینه از دوستکه فکر خویش گم شد از...

غزل شمارهٔ ۳۳۱ – حافظ – غزلیات – به تیغم گر کشد دستش نگیرم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۱ – حافظ – غزلیات – به تیغم گر کشد دستش نگیرم

به تیغم گر کشد دستش نگیرموگر تیرم زند منت پذیرمکمان ابرویت را گو بزن تیرکه پیش دست و بازویت بمیرمغم گیتی گر از پایم درآردبجز ساغر که باشد دستگیرمبرآی ای آفتاب صبح امیدکه در دست شب هجران اسیرمبه فریادم رس ای پیر خراباتبه یک...

غزل شمارهٔ ۳۳۰ – حافظ – غزلیات – تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۰ – حافظ – غزلیات – تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرمتبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرمچنین که در دل من داغ زلف سرکش توستبنفشه زار شود تربتم چو درگذرمبر آستان مرادت گشاده‌ام در چشمکه یک نظر فکنی خود فکندی از نظرمچه شکر گویمت ای خیل...

غزل شمارهٔ ۳۲۷ – حافظ – غزلیات – مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم 0

غزل شمارهٔ ۳۲۷ – حافظ – غزلیات – مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارمهواداران کویش را چو جان خویشتن دارمصفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویمفروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارمبه کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصلچه فکر از خبث بدگویان...