قاب روزانه بلاگ

غزل شمارهٔ ۱۹۱۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – اگر خواهی مرا می در هوا کن 0

غزل شمارهٔ ۱۹۱۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – اگر خواهی مرا می در هوا کن

اگر خواهی مرا می در هوا کنوگر سیری ز من رفتم رها کننیم قانع به یک جام و به صد جامدوساله پیش تو دارم قضا کنبده می گر ننوشم بر سرم ریزوگر نیکو نگفتم ماجرا کنمن از قندم مرا گویی ترش شوتو ماشی را...

غزل شمارهٔ ۱۹۱۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیا ساقی می ما را بگردان 0

غزل شمارهٔ ۱۹۱۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیا ساقی می ما را بگردان

بیا ساقی می ما را بگردانبدان می این قضاها را بگردانقضا خواهی که از بالا بگرددشراب پاک بالا را بگردانزمینی خود که باشد با غبارشزمین و چرخ و دریا را بگرداننیندیشم دگر زین خورده سودابیا دریای سودا را بگرداناگر من محرم ساغر نباشممرا لا...

شمارهٔ ۱۹۰۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیا ای مونس جان‌های مستان 0

شمارهٔ ۱۹۰۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیا ای مونس جان‌های مستان

بیا ای مونس جان‌های مستانببین اندیشه و سودای مستانبیا ای میر خوبان و برافروزز شمع روی خود سیمای مستاننمی‌آیی سر از طاقی برون کنببین این غلغل و غوغای مستانبیا ای خواب مستان را ببستهگشا این بند را از پای مستانهمه شب می رود تا...

غزل شمارهٔ ۱۸۷۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آرایش باغ آمد این روی چه روی است این 0

غزل شمارهٔ ۱۸۷۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آرایش باغ آمد این روی چه روی است این

آرایش باغ آمد این روی چه روی است اینمستی دماغ آمد این بوی چه بوی است ایناین خانه جنات است یا کوی خرابات استیا رب که چه خانه‌ست این یا رب که چه کوی است ایندر دل صفت کوثر جویی ز می احمردل پر...

غزل شمارهٔ ۱۸۵۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

غزل شمارهٔ ۱۸۵۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنوندلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحونچه دانستم که سیلابی مرا ناگاه بربایدچو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخونزند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافدکه هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگوننهنگی...

غزل شمارهٔ ۱۸۴۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن 0

غزل شمارهٔ ۱۸۴۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکنهمچو کسان بی‌گنه روی به آسمان مکنرو ترش و گران کنی تا سر خود نهان کنیبار دگر گرفتمت بار دگر همان مکنباده خاص خورده‌ای جام خلاص خورده‌ایبوی شراب می زند لخلخه در دهان مکنچون سر عشق نیستت...

غزل شمارهٔ ۱۸۳۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این 0

غزل شمارهٔ ۱۸۳۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این

راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از اینبیش فلک نمی‌کشد درد مرا و نی زمیناین دل من چه پرغم است وان دل تو چه فارغ استآن رخ تو چو خوب چین وین رخ من پر است چینتا که بسوزد این جهان چند...

غزل شمارهٔ ۱۸۳۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۳۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان منهمچو چراغ می جهد نور دل از دهان منذره به ذره چون گهر از تف آفتاب تودل شده‌ست سر به سر آب و گل گران منپیشتر آ دمی بنه آن بر و سینه بر برمگر چه...

غزل شمارهٔ ۱۸۲۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن 0

غزل شمارهٔ ۱۸۲۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکنچون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکنباده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ایبوی شراب می زند خربزه در دهان مکنروز الست جان تو خورد میی ز خوان توخواجه لامکان تویی بندگی مکان مکندوش شراب ریختی وز بر ما...

غزل شمارهٔ ۱۸۲۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من طربم طرب منم زهره زند نوای من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۲۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من طربم طرب منم زهره زند نوای من

من طربم طرب منم زهره زند نوای منعشق میان عاشقان شیوه کند برای منعشق چو مست و خوش شود بیخود و کش مکش شودفاش کند چو بی‌دلان بر همگان هوای منناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشدچرخ فلک حسد برد ز...

غزل شمارهٔ ۱۸۲۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۲۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من

سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای منجور مکن جفا مکن نیست جفا سزای منبا ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشمچونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای منچونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشاننرخ نبات بشکند چاشنی بلای منعود دمد ز...

غزل شمارهٔ ۱۸۲۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۲۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه منسیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه منسیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک اوتشنه‌تر است هر زمان ماهی آب خواه مندرشکنید کوزه را پاره کنید مشک راجانب بحر می روم...

غزل شمارهٔ ۱۸۲۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۲۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من

ای شده از جفای تو جانب چرخ دود منجور مکن که بشنود شاد شود حسود منبیش مکن تو دود را شاد مکن حسود راوه که چه شاد می شود از تلف وجود منتلخ مکن امید من ای شکر سپید منتا ندرم ز دست تو...

غزل شمارهٔ ۱۸۲۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن 0

غزل شمارهٔ ۱۸۲۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن

آب حیات عشق را در رگ ما روانه کنآینه صبوح را ترجمه شبانه کنای پدر نشاط نو بر رگ جان ما بروجام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کنای خردم شکار تو تیر زدن شعار توشست دلم به دست کن جان مرا نشانه...

غزل شمارهٔ ۱۸۱۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۱۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل منوا دل من وا دل من وا دل من وا دل منقصد کنی بر تن من شاد شود دشمن منوانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل منواله و مجنون دل من خانه پرخون دل...

غزل شمارهٔ ۱۸۱۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۱۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل منوا دل من وا دل من وا دل من وا دل منقصد کنی بر تن من شاد شود دشمن منوانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل منواله و شیدا دل من بی‌سر و بی‌پا...

غزل شمارهٔ ۱۸۰۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بر گرد گل می گشت دی نقش خیال یار من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۰۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بر گرد گل می گشت دی نقش خیال یار من

بر گرد گل می گشت دی نقش خیال یار منگفتم درآ پرنور کن از شمع رخ اسرار منای از بهار روی تو سرسبز گشته عمر منجان من و جان همه حیران شده در کار منای خسرو و سلطان من سلطان سلطانان منای آتشی انداخته...

غزل شمارهٔ ۱۸۰۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۰۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من

آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان منای عقل عقل عقل من ای جان جان جان منزین سو بگردان یک نظر بر کوی ما کن رهگذربرجوش اندر نیشکر ای چشمه حیوان منخواهم که شب تاری شود پنهان بیایم پیش تواز روی تو...

غزل شمارهٔ ۱۸۰۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۰۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من

پوشیده چون جان می روی اندر میان جان منسرو خرامان منی ای رونق بستان منچون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرووز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان منهفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرمچون دلبرانه بنگری در جان سرگردان...

غزل شمارهٔ ۱۷۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار من 0

غزل شمارهٔ ۱۷۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار من

ای یار من ای یار من ای یار بی‌زنهار منای دلبر و دلدار من ای محرم و غمخوار منای در زمین ما را قمر ای نیم شب ما را سحرای در خطر ما را سپر ای ابر شکربار منخوش می روی در جان من...