برچسب: حسام-الدین-سراج

غزل شمارهٔ ۲۳۳ – حافظ – غزلیات – دست از طلب ندارم تا کام من برآید 0

غزل شمارهٔ ۲۳۳ – حافظ – غزلیات – دست از طلب ندارم تا کام من برآید

دست از طلب ندارم تا کام من برآیدیا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآیدبگشای تربتم را بعد از وفات و بنگرکز آتش درونم دود از کفن برآیدبنمای رخ که خلقی واله شوند و حیرانبگشای لب که فریاد از مرد و زن...

غزل شمارهٔ ۲۱۰ – حافظ – غزلیات – دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود 0

غزل شمارهٔ ۲۱۰ – حافظ – غزلیات – دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودتا دل شب سخن از سلسله موی تو بوددل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشتباز مشتاق کمانخانه ابروی تو بودهم عفاالله صبا کز تو پیامی می‌دادور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بودعالم...

غزل شمارهٔ ۲۰۰ – حافظ – غزلیات – دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند 0

غزل شمارهٔ ۲۰۰ – حافظ – غزلیات – دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنندپنهان خورید باده که تعزیر می‌کنندناموس عشق و رونق عشاق می‌برندعیب جوان و سرزنش پیر می‌کنندجز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوزباطل در این خیال که اکسیر می‌کنندگویند رمز عشق مگویید و مشنویدمشکل حکایتیست که تقریر...

غزل شمارهٔ ۱۹۷ – حافظ – غزلیات – شاهدان گر دلبری زین سان کنند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۷ – حافظ – غزلیات – شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنندزاهدان را رخنه در ایمان کنندهر کجا آن شاخ نرگس بشکفدگلرخانش دیده نرگسدان کنندای جوان سروقد گویی ببرپیش از آن کز قامتت چوگان کنندعاشقان را بر سر خود حکم نیستهر چه فرمان تو باشد آن کنندپیش چشمم کمتر است...

غزل شمارهٔ ۱۷۳ – حافظ – غزلیات – در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد 0

غزل شمارهٔ ۱۷۳ – حافظ – غزلیات – در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمدحالتی رفت که محراب به فریاد آمداز من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمدباده صافی شد و مرغان چمن مست شدندموسم عاشقی و کار به بنیاد آمدبوی...

غزل شمارهٔ ۱۷۰ – حافظ – غزلیات – زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد 0

غزل شمارهٔ ۱۷۰ – حافظ – غزلیات – زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شداز سر پیمان برفت با سر پیمانه شدصوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکستباز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شدشاهد عهد شباب آمده بودش به خوابباز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شدمغبچه‌ای می‌گذشت راهزن...

غزل شمارهٔ ۱۶۵ – حافظ – غزلیات – مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۵ – حافظ – غزلیات – مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شدقضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شدرقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشتمگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شدمرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودندهر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون...

غزل شمارهٔ ۱۴۹ – حافظ – غزلیات – دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد 0

غزل شمارهٔ ۱۴۹ – حافظ – غزلیات – دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد

دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیردز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیردخدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گوکه نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی‌گیردبیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگینکه فکری در درون ما از این بهتر...

غزل شمارهٔ ۱۲۷ – حافظ – غزلیات – روشنی طلعت تو ماه ندارد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۷ – حافظ – غزلیات – روشنی طلعت تو ماه ندارد

روشنی طلعت تو ماه نداردپیش تو گل رونق گیاه نداردگوشه ابروی توست منزل جانمخوشتر از این گوشه پادشاه نداردتا چه کند با رخ تو دود دل منآینه دانی که تاب آه نداردشوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفتچشم دریده ادب نگاه ندارددیدم و آن...

غزل شمارهٔ ۱۲۶ – حافظ – غزلیات – جان بی جمال جانان میل جهان ندارد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۶ – حافظ – غزلیات – جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

جان بی جمال جانان میل جهان نداردهر کس که این ندارد حقا که آن نداردبا هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدمیا من خبر ندارم یا او نشان نداردهر شبنمی در این ره صد بحر آتشین استدردا که این معما شرح و بیان نداردسرمنزل فراغت...

غزل شمارهٔ ۹۵ – حافظ – غزلیات – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت 0

غزل شمارهٔ ۹۵ – حافظ – غزلیات – مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویتخرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویتپس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدنکه شمع دیده افروزیم در محراب ابرویتسواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارمکه جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویتتو گر خواهی...

غزل شمارهٔ ۹۴ – حافظ – غزلیات – زان یار دلنوازم شکریست با شکایت 0

غزل شمارهٔ ۹۴ – حافظ – غزلیات – زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

زان یار دلنوازم شکریست با شکایتگر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایتبی مزد بود و منت هر خدمتی که کردمیا رب مباد کس را مخدوم بی عنایترندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کسگویی ولی شناسان رفتند از این ولایتدر زلف چون کمندش ای...

غزل شمارهٔ ۹۲ – حافظ – غزلیات – میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت 0

غزل شمارهٔ ۹۲ – حافظ – غزلیات – میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمتخوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمتگفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیستخوش تقاضا می‌کنی پیش تقاضا میرمتعاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاستگو که بخرامد که پیش سرو بالا میرمتآن که عمری...

غزل شمارهٔ ۶۹ – حافظ – غزلیات – کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست 0

غزل شمارهٔ ۶۹ – حافظ – غزلیات – کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست

کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیستدر رهگذر کیست که دامی ز بلا نیستچون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینانهمراه تو بودن گنه از جانب ما نیستروی تو مگر آینه لطف الهیستحقا که چنین است و در این روی و ریا نیستنرگس...

غزل شمارهٔ ۵۵ – حافظ – غزلیات – خم زلف تو دام کفر و دین است 0

غزل شمارهٔ ۵۵ – حافظ – غزلیات – خم زلف تو دام کفر و دین است

خم زلف تو دام کفر و دین استز کارستان او یک شمه این استجمالت معجز حسن است لیکنحدیث غمزه‌ات سحر مبین استز چشم شوخ تو جان کی توان بردکه دایم با کمان اندر کمین استبر آن چشم سیه صد آفرین بادکه در عاشق کشی...

غزل شمارهٔ ۱۱ – حافظ – غزلیات – ساقی به نور باده برافروز جام ما 0

غزل شمارهٔ ۱۱ – حافظ – غزلیات – ساقی به نور باده برافروز جام ما

ساقی به نور باده برافروز جام مامطرب بگو که کار جهان شد به کام ماما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایمای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ماهرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جریده عالم دوام ماچندان بود کرشمه و...

غزل شمارهٔ ۲ – حافظ – غزلیات – صلاح کار کجا و من خراب کجا 0

غزل شمارهٔ ۲ – حافظ – غزلیات – صلاح کار کجا و من خراب کجا

صلاح کار کجا و من خراب کجاببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجادلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوسکجاست دیر مغان و شراب ناب کجاچه نسبت است به رندی صلاح و تقوا راسماع وعظ کجا نغمه رباب کجاز روی دوست دل دشمنان چه...

غزل شمارهٔ ۱ – حافظ – غزلیات – الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها 0

غزل شمارهٔ ۱ – حافظ – غزلیات – الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌هابه بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌هامرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌هابه...