برچسب: دیوان-شمس

غزل شمارهٔ ۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا 0

غزل شمارهٔ ۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیادفع مده دفع مده ای مه عیار بیاعاشق مهجور نگر عالم پرشور نگرتشنه مخمور نگر ای شه خمار بیاپای تویی دست تویی هستی هر هست توییبلبل سرمست تویی جانب گلزار بیاگوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویییوسف...

غزل شمارهٔ ۳۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ما 0

غزل شمارهٔ ۳۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ما

ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ماای یوسف دیدار ما ای رونق بازار مانک بر دم امسال ما خوش عاشق آمد پار ماما مفلسانیم و تویی صد گنج و صد دینار ماما کاهلانیم و تویی صد حج و صد پیکار ماما خفتگانیم...

غزل شمارهٔ ۳۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا 0

غزل شمارهٔ ۳۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا

می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجاگردن بزن اندیشه را ما از کجا او از کجاپیش آر نوشانوش را از بیخ برکن هوش راآن عیش بی‌روپوش را از بند هستی برگشادر مجلس ما سرخوش آ برقع ز چهره برگشازان سان که...

غزل شمارهٔ ۲۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را 0

غزل شمارهٔ ۲۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را

جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو رااز زعفران روی من رو می‌بگردانی چرایا این دل خون خواره را لطف و مراعاتی بکنیا قوت صبرش بده در یفعل الله ما یشااین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی...

غزل شمارهٔ ۱۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا 0

غزل شمارهٔ ۱۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا

ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیاای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیااز هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شدیعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیاای موسی عمران که در سینه چه سیناهاستتگاوی خدایی می‌کند از سینه سینا...

غزل شمارهٔ ۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را 0

غزل شمارهٔ ۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را

ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش راباخویش کن بی‌خویش را چیزی بده درویش راتشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق رابر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش رابا روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خودما را تو کن همراه...

غزل شمارهٔ ۱۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما 0

غزل شمارهٔ ۱۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شماافتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشناگر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شودمرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هواما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموختهزان سان که...

غزل شمارهٔ ۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا 0

غزل شمارهٔ ۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفا

بنشسته‌ام من بر درت تا بوک برجوشد وفاباشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآغرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرتای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایماماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگرانعالم اگر برهم رود عشق تو را بادا...

غزل شمارهٔ ۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها 0

غزل شمارهٔ ۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها

ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتهاای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌هاامروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدیبر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خداخورشید را حاجب تویی اومید را واجب توییمطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدادر سینه‌ها برخاسته اندیشه را آراستههم خویش حاجت...

غزل شمارهٔ ۱۹۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – از ما مرو ای چراغ روشن 0

غزل شمارهٔ ۱۹۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – از ما مرو ای چراغ روشن

از ما مرو ای چراغ روشنتا زنده شود هزار چون منتا بشکفد از درون هر خارصد نرگس و یاسمین و سوسنبر هر شاخی هزار میوهدر هر گل تر هزار گلشنجان شب را تو چون چراغییا جان چراغ را چو روغنای روزن خانه را چو...