برچسب: دیوان-شمس

غزل شمارهٔ ۲۴۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای زده مطرب غمت در دل ما ترانه‌ای 0

غزل شمارهٔ ۲۴۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای زده مطرب غمت در دل ما ترانه‌ای

ای زده مطرب غمت در دل ما ترانه‌ایدر سر و در دماغ جان جسته ز تو فسانه‌ایچونک خیال خوش دمت از سوی غیب دردمدز آتش عشق برجهد تا به فلک زبانه‌ایزهره عشق چون بزد پنجه خود در آب و گلقامت ما چو چنگ شد...

غزل شمارهٔ ۲۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی

تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهینم ندهی به کشت من آب به این و آن دهیجان منی و یار من دولت پایدار منباغ من و بهار من باغ مرا خزان دهییا جهت ستیز من یا جهت گریز منوقت نبات ریز من وعده...

غزل شمارهٔ ۲۴۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنینی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنیچشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف راچونک بخفت بر زرش دست دراز می‌کنیسلسله‌ای گشاده‌ای دام ابد نهاده‌ایبند کی سخت می‌کنی بند کی باز می‌کنیعاشق بی‌گناه را بهر...

غزل شمارهٔ ۲۴۶۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۶۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی

تو نه چنانی که منم من نه چنانم که توییتو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که توییمن همه در حکم توام تو همه در خون منیگر مه و خورشید شوم من کم از آنم که توییبا همه ای رشک پری...

غزل شمارهٔ ۲۴۵۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۵۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدی

ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدیگاهی ز غم مجنون شدی گاهی ز محنت خون شدیدر عشق تو چون دم زدم صد فتنه شد اندر عدمای مطرب شیرین قدم می‌زن نوا تا صبحدمگفتم که شد هنگام می ما غرقه اندر وام مینی...

غزل شمارهٔ ۲۳۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای خداوند یکی یار جفاکارش ده 0

غزل شمارهٔ ۲۳۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای خداوند یکی یار جفاکارش ده

ای خداوند یکی یار جفاکارش دهدلبری عشوه ده سرکش خون خوارش دهتا بداند که شب ما به چه سان می‌گذردغم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش دهچند روزی جهت تجربه بیمارش کنبا طبیبی دغلی پیشه سر و کارش دهببرش سوی بیابان و کن...

غزل شمارهٔ ۲۳۲۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده 0

غزل شمارهٔ ۲۳۲۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده

روزی تو مرا بینی میخانه درافتادهدستار گرو کرده بیزار ز سجادهمن مست و حریفم مست زلف خوش او در دستاحسنت زهی شاهد شاباش زهی بادهلب نیز شده مستک گم کرده ره بوسهمن مستک و لب مستک و آن بوسه قوادهاین دلبر پرفتنه با جمله...

غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من بیخود و تو بیخود 0

غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من بیخود و تو بیخود

من بیخود و تو بیخود (من مست و تو دیوانه) ما را کی برد خانهمن چند تو را (صد بار تو را) گفتم کم خور دو سه پیمانهدر شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینمهر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانهجانا به خرابات آ...

غزل شمارهٔ ۲۲۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله 0

غزل شمارهٔ ۲۲۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله

ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسلهای سلسله جنبان جان عالم ز تو پرغلغلهزنجیر دیگر ساختی در گردنم انداختیوز آسمان درتاختی تا رهزنی بر قافلهبرخیز ای جان از جهان برپر ز خاک خاکدانکز بهر ما بر آسمان گردان شده‌ست این مشعلهآن را که باشد...

غزل شمارهٔ ۲۲۷۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده 0

غزل شمارهٔ ۲۲۷۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده

این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمدهسرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمدهخانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شدهصد عقل و جان اندر پیش بی‌دست و بی‌پا آمدهآمد به مکر آن لعل لب کفچه به کف آتش طلبتا...

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بگردان و بزن ساز نو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بگردان و بزن ساز نو

پرده بگردان و بزن ساز نوهین که رسید از فلک آواز نوتازه و خندان نشود گوش و هوشتا ز خرد درنرسد راز نواین بکند زهره که چون ماه دیداو بزند چنگ طرب ساز نوخیز سبک رطل گران را بیارتا ببرم شرم ز هنباز نوبرجه...

غزل شمارهٔ ۲۲۴۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آینه جان شده چهره تابان تو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۴۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آینه جان شده چهره تابان تو

آینه جان شده چهره تابان توهر دو یکی بوده‌ایم جان من و جان توماه تمام درست خانه دل آن توستعقل که او خواجه بود بنده و دربان توروح ز روز الست بود ز روی تو مستچند که از آب و گل بود پریشان توگل...

غزل شمارهٔ ۲۲۱۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۱۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوپیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگوسخن رنج مگو جز سخن گنج مگوور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگودوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفتآمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگوگفتم ای عشق من...

غزل شمارهٔ ۲۲۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو

گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مروکه مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مروآفتاب و فلک اندر کنف سایه توستگر رود این فلک و اختر تابان تو مروای که درد سخنت صافتر از طبع لطیفگر رود صفوت این طبع...

غزل شمارهٔ ۲۲۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او 0

غزل شمارهٔ ۲۲۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او

طرب اندر طرب است او که در عقل شکست اوتو ببین قدرت حق را چو درآمد خوش و مست اوهمه امروز چنانیم که سر از پای ندانیمهمه تا حلق درآییم و در این حلقه نشست اوچو چنین باشد محرم کی خورد غم کی خورد...

غزل شمارهٔ ۲۲۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو

عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنوکم عمارت کن که ویرانت کنم نیکو شنوگر دو صد خانه کنی زنبوروار و مورواربی‌کس و بی‌خان و بی‌مانت کنم نیکو شنوتو بر آنک خلق مست تو شوند از مرد و زنمن بر آنک مست و حیرانت کنم...

غزل شمارهٔ ۲۲۰۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۰۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو

ای جهان برهم زده سودای تو سودای توچاشنی عمرم از حلوای تو حلوای تودامن گردون پر از در است و مروارید و لعلمی‌دوانند جانب دریای تو دریای توجان‌های عاشقان چون سیل‌ها غلطان شدهتا بریزد جمله را در پای تو در پای توجان‌های عاشقان چون...

غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو

خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مروای حیات دوستان در بوستان بی‌من مروای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متابای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرواین جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش استاین جهان بی‌من...

غزل شمارهٔ ۲۱۶۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۶۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان توکه هر بندی که بربندی بدرانم به جان توچو چرخم من چو ماهم من چو شمعم من ز تاب توهمه عقلم همه عشقم همه جانم به جان تونشاط من ز کار تو خمار من ز خار توبه هر...

غزل شمارهٔ ۲۱۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو

چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای توبهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای توروان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشدمرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای توتو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه...