برچسب: محسن-چاوشی

غزل شمارهٔ ۵۴۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد 0

غزل شمارهٔ ۵۴۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسدمژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسدراه دهید یار را آن مه ده چهار راکز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسدچاک شدست آسمان غلغله ایست در جهانعنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسدرونق باغ می‌رسد چشم و...

غزل شمارهٔ ۴۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست 0

غزل شمارهٔ ۴۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راستما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راستما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایمباز همان جا رویم جمله که آن شهر ماستخود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریمزین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاستگوهر پاک از...

غزل شمارهٔ ۲۰۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای که به هنگام درد راحت جانی مرا 0

غزل شمارهٔ ۲۰۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای که به هنگام درد راحت جانی مرا

ای که به هنگام درد راحت جانی مراوی که به تلخی فقر گنج روانی مراآن چه نبردست وهم عقل ندیدست و فهماز تو به جانم رسید قبله ازانی مرااز کرمت من به ناز می‌نگرم در بقاکی بفریبد شها دولت فانی مرانغمت آن کس که...

غزل شمارهٔ ۲۰۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که را 0

غزل شمارهٔ ۲۰۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که را

ای همه خوبی تو را پس تو که رایی که راای گل در باغ ما پس تو کجایی کجاسوسن با صد زبان از تو نشانم ندادگفت رو از من مجو غیر دعا و ثنااز کف تو ای قمر باغ دهان پرشکروز کف تو بی‌خبر...

غزل شمارهٔ ۱۸۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد بهار ِ جان‌ها ای شاخ ِ تر به رقص آ 0

غزل شمارهٔ ۱۸۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد بهار ِ جان‌ها ای شاخ ِ تر به رقص آ

آمد بهار ِ جان‌ها ای شاخ ِ تر به رقص آچون یوسف اندر آمد، مصر و شکر! به رقص آای شاه ِ عشق‌پرور مانند ِ شیر ِ مادرای شیر! جوش‌در رو. جان ِ پدر به رقص آچوگان ِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدیاز پا...

غزل شمارهٔ ۳۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا 0

غزل شمارهٔ ۳۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا

آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرامی‌نکند محرم جان محرم اسرار مرانغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرشپرسش همچون شکرش کرد گرفتار مراگفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کورنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مراغرقه جوی کرمم...

غزل شمارهٔ ۳۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا 0

غزل شمارهٔ ۳۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرایار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرانوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح توییسینه مشروح تویی بر در اسرار مرانور تویی سور تویی دولت منصور توییمرغ که طور تویی خسته به منقار مراقطره تویی بحر تویی لطف تویی...

غزل ۶۲۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی 0

غزل ۶۲۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی

تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سویتا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کویصد نعره همی‌آیدم از هر بن موییخود در دل سنگین تو نگرفت سر مویبر یاد بناگوش تو بر باد دهم جانتا باد مگر پیش تو بر...

غزل ۴۱۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آن دوست که من دارم وان یار که من دانم 0

غزل ۴۱۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آن دوست که من دارم وان یار که من دانم

آن دوست که من دارم وان یار که من دانمشیرین دهنی دارد دور از لب و دندانمبخت این نکند با من کان شاخ صنوبر رابنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانمای روی دلارایت مجموعه زیباییمجموع چه غم دارد از من که پریشانمدریاب که نقشی...

غزل ۴۲۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم 0

غزل ۴۲۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینمدلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینمدمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آیددمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینممرا رازیست اندر دل به خون دیده پروردهولیکن با که گویم راز چون...

غزل ۵۰۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی 0

غزل ۵۰۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپاییدوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چراییای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این...

غزل ۵۰۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – مشتاق توام با همه جوری و جفایی 0

غزل ۵۰۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – مشتاق توام با همه جوری و جفایی

مشتاق توام با همه جوری و جفاییمحبوب منی با همه جرمی و خطاییمن خود به چه ارزم که تمنای تو ورزمدر حضرت سلطان که برد نام گداییصاحب نظران لاف محبت نپسندندوان گه سپر انداختن از تیر بلاییباید که سری در نظرش هیچ نیرزدآن کس...

غزل ۴۹۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ای یار جفا کرده پیوند بریده 0

غزل ۴۹۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ای یار جفا کرده پیوند بریده

ای یار جفا کرده پیوند بریدهاین بود وفاداری و عهد تو ندیدهدر کوی تو معروفم و از روی تو محرومگرگ دهن آلوده یوسف ندریدهما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتندافسانه مجنون به لیلی نرسیدهدر خواب گزیده لب شیرین گل انداماز خواب نباشد مگر انگشت...