برچسب: آب،-نان،-آواز

غزل شمارهٔ ۲۱۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان توکه هر بندی که بربندی بدرانم به جان تومن آن دیوانه بندم که دیوان را همی‌بندمزبان مرغ می‌دانم سلیمانم به جان تونخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز مننخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان توچو تو...

غزل شمارهٔ ۱۴۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدمدیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدمبرف بدم گداختم تا که مرا زمین بخوردتا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدمنیستم از روان‌ها بر حذرم ز جان‌هاجان نکند حذر ز جان چیست...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم

ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنموی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنمای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنموین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنمای بی‌کسان ای بی‌کسان جاء الفرج جاء الفرجهر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنمای کیمیا...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌اماین بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌امدل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌امعقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌امای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمیدیوانه هم نندیشد آن کاندر...

غزل شمارهٔ ۷۶۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد 0

غزل شمارهٔ ۷۶۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد

صنما جفا رها کن کرم این روا نداردبنگر به سوی دردی که ز کس دوا نداردز فلک فتاد طشتم به محیط غرقه گشتمبه درون بحر جز تو دلم آشنا نداردز صبا همی‌رسیدم خبری که می‌پزیدمز غمت کنون دل من خبر از صبا نداردبه رخان...