برچسب: امیر-محمد-تفتی

غزل شمارهٔ ۲۵۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی 0

غزل شمارهٔ ۲۵۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی

ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردیدل بردی و جان بردی این جا چه رها کردیای برده هوس‌ها را بشکسته قفس‌ها رامرغ دل ما خستی پس قصد هوا کردیگر قصد هوا کردی ور عزم جفا کردیکو زهره که تا گویم ای دوست چرا...

غزل شمارهٔ ۸۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود 0

غزل شمارهٔ ۸۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود

بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رودگفت شهنشه خموش جانب ما می‌رودگفتم تو با منی دم ز درون می‌زنیپس دل من از برون خیره چرا می‌رودگفت که دل آن ماست رستم دستان ماستسوی خیال خطا بهر غزا می‌رودهر طرفی کو رود بخت از...

غزل شمارهٔ ۴۱۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست 0

غزل شمارهٔ ۴۱۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاستو آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاستو آنک سوگند خورم جز به سر او نخورمو آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاستو آنک جان‌ها به سحر نعره زنانند از اوو آنک ما را غمش از...

غزل شمارهٔ ۱۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بروید ای حریفان بکشید یار ما را 0

غزل شمارهٔ ۱۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بروید ای حریفان بکشید یار ما را

بروید ای حریفان بکشید یار ما رابه من آورید آخر صنم گریزپا رابه ترانه‌های شیرین به بهانه‌های زرینبکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا راوگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایمهمه وعده مکر باشد بفریبد او شما رادم سخت گرم دارد که...

غزل ۶۲۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی 0

غزل ۶۲۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی

تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سویتا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کویصد نعره همی‌آیدم از هر بن موییخود در دل سنگین تو نگرفت سر مویبر یاد بناگوش تو بر باد دهم جانتا باد مگر پیش تو بر...

غزل ۵۰۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی 0

غزل ۵۰۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپاییدوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چراییای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این...

غزل ۳۶۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام 0

غزل ۳۶۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغامتو مستریح و به افسوس می‌رود ایامشبی نپرسی و روزی که دوستدارانمچگونه شب به سحر می‌برند و روز به شامببردی از دل من مهر هر کجا صنمیستمرا که قبله گرفتم چه کار با اصنامبه کام...

غزل ۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست 0

غزل ۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست

سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاستهر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراستگر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغدیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاستگر برود جان ما در طلب وصل دوستحیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماستدعوی عشاق را...

غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنمگفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنمقامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشمدوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنمنکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنمزردرویی می‌کشم زان...

غزل شمارهٔ ۳۴۴ – حافظ – غزلیات – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۴ – حافظ – غزلیات – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم

عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنمدست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنمبی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خوددامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنماورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کوحالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنمتا...

غزل شمارهٔ ۱۲۸ – حافظ – غزلیات – نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۸ – حافظ – غزلیات – نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

نیست در شهر نگاری که دل ما ببردبختم ار یار شود رختم از این جا ببردکو حریفی کش سرمست که پیش کرمشعاشق سوخته دل نام تمنا ببردباغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینمآه از آن روز که بادت گل رعنا ببردرهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از...

غزل شمارهٔ ۷۲ – حافظ – غزلیات – راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست 0

غزل شمارهٔ ۷۲ – حافظ – غزلیات – راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیستهر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیستما را ز منع عقل مترسان و می بیارکان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیستاز...