برچسب: بی-برگی

غزل شمارهٔ ۲۵۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی 0

غزل شمارهٔ ۲۵۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی

ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردیدل بردی و جان بردی این جا چه رها کردیای برده هوس‌ها را بشکسته قفس‌ها رامرغ دل ما خستی پس قصد هوا کردیگر قصد هوا کردی ور عزم جفا کردیکو زهره که تا گویم ای دوست چرا...

غزل شمارهٔ ۸۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود 0

غزل شمارهٔ ۸۹۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رود

بانگ زدم من که دل مست کجا می‌رودگفت شهنشه خموش جانب ما می‌رودگفتم تو با منی دم ز درون می‌زنیپس دل من از برون خیره چرا می‌رودگفت که دل آن ماست رستم دستان ماستسوی خیال خطا بهر غزا می‌رودهر طرفی کو رود بخت از...

غزل شمارهٔ ۴۱۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست 0

غزل شمارهٔ ۴۱۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاستو آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاستو آنک سوگند خورم جز به سر او نخورمو آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاستو آنک جان‌ها به سحر نعره زنانند از اوو آنک ما را غمش از...

غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنمگفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنمقامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشمدوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنمنکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنمزردرویی می‌کشم زان...

غزل شمارهٔ ۳۴۴ – حافظ – غزلیات – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۴ – حافظ – غزلیات – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم

عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنمدست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنمبی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خوددامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنماورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کوحالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنمتا...

غزل شمارهٔ ۱۲۸ – حافظ – غزلیات – نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۸ – حافظ – غزلیات – نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

نیست در شهر نگاری که دل ما ببردبختم ار یار شود رختم از این جا ببردکو حریفی کش سرمست که پیش کرمشعاشق سوخته دل نام تمنا ببردباغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینمآه از آن روز که بادت گل رعنا ببردرهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از...