برچسب: حمیدرضا-نوربخش

غزل شمارهٔ ۸۸۶ – خواجوی کرمانی – غزلیات – ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانی 1

غزل شمارهٔ ۸۸۶ – خواجوی کرمانی – غزلیات – ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانی

ز تو با تو راز گویم به زبان بی‌زبانیبه تو از تو راه جویم به نشان بی‌نشانیچه شوی ز دیده پنهان که چو روز می‌نمایدرخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانیتو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلیتو چه آیتی شریفی که منزه از بیانیز...

غزل شمارهٔ ۲۵۱ – عراقی – دیوان اشعار – غزلیات – چه کرده‌ام که دلم از فراق خون کردی؟ 0

غزل شمارهٔ ۲۵۱ – عراقی – دیوان اشعار – غزلیات – چه کرده‌ام که دلم از فراق خون کردی؟

چه کرده‌ام که دلم از فراق خون کردی؟چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی؟چرا ز غم دل پر حسرتم بیازردی؟چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی؟نخست ار چه به صد زاریم درون خواندیبه آخر از چه به صد خواریم برون کردی؟همه حدیث...

غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو

خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مروای حیات دوستان در بوستان بی‌من مروای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متابای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرواین جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش استاین جهان بی‌من...

غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازموانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازمصد نقش برانگیزم با روح درآمیزمچون نقش تو را بینم در آتشش اندازمتو ساقی خماری یا دشمن هشیارییا آنک کنی ویران هر خانه که می سازمجان ریخته شد بر تو آمیخته شد...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنمتو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنمهر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظریشب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنمگه همچو باز آشنا بر دست تو...

غزل شمارهٔ ۱۳۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رفت عمرم در سر سودای دل 0

غزل شمارهٔ ۱۳۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رفت عمرم در سر سودای دل

رفت عمرم در سر سودای دلوز غم دل نیستم پروای دلدل به قصد جان من برخاستهمن نشسته تا چه باشد رای دلدل ز حلقه دین گریزد زانک هستحلقه زلفین خوبان جای دلگرد او گردم که دل را گرد کردکو رسد فریادم از غوغای دلخواب...

غزل ۵۹۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی 0

غزل ۵۹۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی

بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالیبه کجا روم ز دستت که نمی‌دهی مجالینه ره گریز دارم نه طریق آشناییچه غم اوفتاده‌ای را که تواند احتیالیهمه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشداگر احتمال دارد به قیامت اتصالیچه خوش است در فراقی...

غزل ۲۴۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند 0

غزل ۲۴۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمندسروران بر در سودای تو خاک قدمندشهری اندر هوست سوخته در آتش عشقخلقی اندر طلبت غرقه دریای غمندخون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسنقتل اینان که روا داشت که صید حرمندصنم اندر بلد کفر پرستند و صلیبزلف و روی...

غزل ۳۷۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم 0

غزل ۳۷۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودمتا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودمنه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاندکه در اندیشه اوصاف تو حیران بودمبی تو در دامن گلزار نخفتم یک شبکه نه در بادیه خار مغیلان بودمزنده می‌کرد مرا دم به دم...