برچسب: دل-آرا

غزل شمارهٔ ۲۴۹ – عراقی – دیوان اشعار – غزلیات – ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۹ – عراقی – دیوان اشعار – غزلیات – ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی

ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتیبر در تو نشسته‌ام منتظر عنایتیگر چه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظرور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتیورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تونیست از آنکه تا ابد عشق تو را...

غزل شمارهٔ ۲۱۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان توکه هر بندی که بربندی بدرانم به جان تومن آن دیوانه بندم که دیوان را همی‌بندمزبان مرغ می‌دانم سلیمانم به جان تونخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز مننخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان توچو تو...

غزل شمارهٔ ۱۹۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من 0

غزل شمارهٔ ۱۹۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من

پرده بردار ای حیات جان و جان افزای منغمگسار و همنشین و مونس شب‌های منای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌هاای فکنده آتشی در جمله اجزای مندر صدای کوه افتد بانگ من چون بشنویجفت گردد بانگ که با نعره و هیهای منای ز...

غزل ۳۳۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – گر یکی از عشق برآرد خروش 0

غزل ۳۳۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – گر یکی از عشق برآرد خروش

گر یکی از عشق برآرد خروشبر سر آتش نه غریب است جوشپیرهنی گر بدرد ز اشتیاقدامن عفوش به گنه بربپوشبوی گل آورد نسیم صبابلبل بیدل ننشیند خموشمطرب اگر پرده از این ره زندبازنیایند حریفان به هوشساقی اگر باده از این خم دهدخرقه صوفی ببرد...

غزل ۴۷۱ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من 0

غزل ۴۷۱ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من

وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال منتا چه شود به عاقبت در طلب تو حال منناله زیر و زار من زارتر است هر زمانبس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال مننور ستارگان ستد روی چو آفتاب تودست نمای خلق شد قامت...