همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزمهمه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزموصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقتچه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزمگفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالمحیف و صد...
چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنهانگیزتدریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزتخدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کیسپر انداخت عقل از دست ناوکهای خونریزتبرآمیزی و بگریزی و بنمایی و برباییفغان از قهر لطف اندود و زهر شکرآمیزتلب شیرینت ار شیرین بدیدی...