برچسب: سرمست

غزل شمارهٔ ۱۹۱۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عشق است بر آسمان پریدن 0

غزل شمارهٔ ۱۹۱۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عشق است بر آسمان پریدن

عشق است بر آسمان پریدنصد پرده به هر نفس دریدناول نفس از نفس گسستناول قدم از قدم بریدننادیده گرفتن این جهان رامر دیده خویش را بدیدنگفتم که دلا مبارکت باددر حلقه عاشقان رسیدنز آن سوی نظر نظاره کردندر کوچه سینه‌ها دویدنای دل ز کجا...

غزل شمارهٔ ۱۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم

امروز مها خویش ز بیگانه ندانیممستیم بدان حد که ره خانه ندانیمدر عشق تو از عاقله عقل برستیمجز حالت شوریده دیوانه ندانیمدر باغ به جز عکس رخ دوست نبینیموز شاخ به جز حالت مستانه ندانیمگفتند در این دام یکی دانه نهاده‌ستدر دام چنانیم که...

غزل شمارهٔ ۶۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این قافله بار ما ندارد 0

غزل شمارهٔ ۶۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این قافله بار ما ندارد

این قافله بار ما ندارداز آتش یار ما نداردهر چند درخت‌های سبزندبویی ز بهار ما نداردجان تو چو گلشنست لیکندلخسته به خار ما نداردبحریست دل تو در حقایقکو جوش کنار ما نداردهر چند که کوه برقرارستوالله که قرار ما نداردجانی که به هر صبوح...

غزل شمارهٔ ۱۵۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای هوس‌های دلم باری بیا رویی نما 0

غزل شمارهٔ ۱۵۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای هوس‌های دلم باری بیا رویی نما

ای هوس‌های دلم باری بیا رویی نماای مراد و حاصلم باری بیا رویی نمامشکل و شوریده‌ام چون زلف تو چون زلف توای گشاد مشکلم باری بیا رویی نمااز ره و منزل مگو دیگر مگو دیگر مگوای تو راه و منزلم باری بیا رویی نمادرربودی...

غزل شمارهٔ ۱۰۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بسوزانیم سودا و جنون را 0

غزل شمارهٔ ۱۰۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بسوزانیم سودا و جنون را

بسوزانیم سودا و جنون رادرآشامیم هر دم موج خون راحریف دوزخ آشامان مستیمکه بشکافند سقف سبزگون راچه خواهد کرد شمع لایزالیفلک را وین دو شمع سرنگون رافروبریم دست دزد غم راکه دزدیدست عقل صد زبون راشراب صرف سلطانی بریزیمبخوابانیم عقل ذوفنون راچو گردد مست...

غزل شمارهٔ ۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا 0

غزل شمارهٔ ۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا

خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیادفع مده دفع مده ای مه عیار بیاعاشق مهجور نگر عالم پرشور نگرتشنه مخمور نگر ای شه خمار بیاپای تویی دست تویی هستی هر هست توییبلبل سرمست تویی جانب گلزار بیاگوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویییوسف...

غزل شمارهٔ ۱۹۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – از ما مرو ای چراغ روشن 0

غزل شمارهٔ ۱۹۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – از ما مرو ای چراغ روشن

از ما مرو ای چراغ روشنتا زنده شود هزار چون منتا بشکفد از درون هر خارصد نرگس و یاسمین و سوسنبر هر شاخی هزار میوهدر هر گل تر هزار گلشنجان شب را تو چون چراغییا جان چراغ را چو روغنای روزن خانه را چو...

غزل ۲۸۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید 0

غزل ۲۸۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید

سرمست اگر درآیی عالم به هم برآیدخاک وجود ما را گرد از عدم برآیدگر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتدخلوت نشین جان را آه از حرم برآیدگلدسته امیدی بر جان عاشقان نهتا ره روان غم را خار از قدم برآیدگفتی به کام روزی...

غزل ۹۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سرمست درآمد از درم دوست 0

غزل ۹۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سرمست درآمد از درم دوست

سرمست درآمد از درم دوستلب خنده زنان چو غنچه در پوستچون دیدمش آن رخ نگاریندر خود به غلط شدم که این اوسترضوان در خلد باز کردندکز عطر مشام روح خوش بوستپیش قدمش به سر دویدمدر پای فتادمش که ای دوستیک باره به ترک ما...