برچسب: شب-عاشقان

غزل شمارهٔ ۲۹۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی 0

غزل شمارهٔ ۲۹۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی

ای نوبهار خندان از لامکان رسیدیچیزی بیار مانی از یار ما چه دیدیخندان و تازه رویی سرسبز و مشک بوییهمرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدیای فضل خوش چو جانی وز دیده‌ها نهانیاندر اثر پدیدی در ذات ناپدیدیای گل چرا نخندی کز هجر...

غزل شمارهٔ ۱۹۵۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان 0

غزل شمارهٔ ۱۹۵۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان

عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقانوز شما کان شکر باد این جهان ای عاشقاننوش و جوش عاشقان تا عرش و تا کرسی رسیدبرگذشت از عرش و فرش این کاروان ای عاشقاناز لب دریا چه گویم لب ندارد بحر جانبرفزوده‌ست از مکان و لامکان...

غزل شمارهٔ ۱۶۲۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم 0

غزل شمارهٔ ۱۶۲۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم

چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویمنه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویمچو رسول آفتابم به طریق ترجمانیپنهان از او بپرسم به شما جواب گویمبه قدم چو آفتابم به خرابه‌ها بتابمبگریزم از عمارت سخن خراب گویمبه سر درخت مانم که ز اصل...

غزل شمارهٔ ۸۳۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گل خندان که نخندد چه کند 0

غزل شمارهٔ ۸۳۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گل خندان که نخندد چه کند

گل خندان که نخندد چه کندعلم از مشک نبندد چه کندنار خندان که دهان بگشادستچونک در پوست نگنجد چه کندمه تابان به جز از خوبی و نازچه نماید چه پسندد چه کندآفتاب ار ندهد تابش و نورپس بدین نادره گنبد چه کندسایه چون طلعت...

غزل شمارهٔ ۸۰۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آید 0

غزل شمارهٔ ۸۰۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آید

یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آیدیا نسیمیست کز آن سوی جهان می‌آیدیا رب این آب حیات از چه وطن می‌جوشدیا رب این نور صفات از چه مکان می‌آیدعجب این غلغله از جوق ملک می‌خیزدعجب این قهقهه از حور جنان می‌آیدچه سماعست...

غزل شمارهٔ ۷۷۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد 0

غزل شمارهٔ ۷۷۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامدچو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامدسر خنب‌ها گشادم ز هزار خم چشیدمچو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامدچه عجب که در دل من گل و یاسمن بخنددکه سمن بری لطیفی چو تو در برم...

غزل شمارهٔ ۴۵۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست 0

غزل شمارهٔ ۴۵۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکستنظاره تو بر همه جان‌ها مبارکستیک لحظه سایه از سر ما دورتر مکندانسته‌ای که سایه عنقا مبارکستای نوبهار حسن بیا کان هوای خوشبر باغ و راغ و گلشن و صحرا مبارکستای صد هزار جان مقدس فدای اوکآید...

غزل شمارهٔ ۸۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا 0

غزل شمارهٔ ۸۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

معشوقه به سامان شد تا باد چنین باداکفرش همه ایمان شد تا باد چنین باداملکی که پریشان شد از شومی شیطان شدباز آن سلیمان شد تا باد چنین بادایاری که دلم خستی در بر رخ ما بستیغمخواره یاران شد تا باد چنین باداهم باده...

غزل ۲۸۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آن نه عشق است که از دل به دهان می‌آید 0

غزل ۲۸۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آن نه عشق است که از دل به دهان می‌آید

آن نه عشق است که از دل به دهان می‌آیدوان نه عاشق که ز معشوق به جان می‌آیدگو برو در پس زانوی سلامت بنشینآن که از دست ملامت به فغان می‌آیدکشتی هر که در این ورطه خونخوار افتادنشنیدیم که دیگر به کران می‌آیدیا مسافر...

غزل ۱۹۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد 0

غزل ۱۹۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشدتو بیا کز اول شب در صبح باز باشدعجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستتبه کجا رود کبوتر که اسیر باز باشدز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویتکه محب صادق آنست که پاکباز باشدبه کرشمه عنایت...