برچسب: شمارهٔ-۲۷۱

غزل ۴۰۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم 0

غزل ۴۰۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم

بار فراق دوستان بس که نشست بر دلممی‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملمبار بیفکند شتر چون برسد به منزلیبار دل است همچنان ور به هزار منزلمای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مروکز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلمبارکشیده جفا پرده دریده...

غزل ۶۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – شب فراق که داند که تا سحر چند است 0

غزل ۶۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – شب فراق که داند که تا سحر چند است

شب فراق که داند که تا سحر چند استمگر کسی که به زندان عشق دربند استگرفتم از غم دل راه بوستان گیرمکدام سرو به بالای دوست مانند استپیام من که رساند به یار مهرگسلکه برشکستی و ما را هنوز پیوند استقسم به جان تو...