برچسب: مظفر-شفیعی

غزل ۵۵۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سرو بستانی تو یا مه یا پری 0

غزل ۵۵۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سرو بستانی تو یا مه یا پری

سرو بستانی تو یا مه یا پرییا ملک یا دفتر صورتگریرفتنی داری و سحری می‌کنیکاندر آن عاجز بماند سامریهر که یک بارش گذشتی در نظردر دلش صد بار دیگر بگذریمی‌روی و اندر پیت دل می‌رودباز می‌آیی و جان می‌پروریگر تو شاهد با میان آیی...

غزل ۴۳۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم 0

غزل ۴۳۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم

ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیمالله الله تو فراموش مکن عهد قدیمهر یک از دایره جمع به راهی رفتندما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیمباغبان گر نگشاید در درویش به باغآخر از باغ بیاید بر درویش نسیمگر نسیم سحر از...

غزل ۲۲۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چند 0

غزل ۲۲۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چند

آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چندتو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چندخار در پای گل از دور به حسرت دیدنتشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چندگوش در گفتن شیرین تو واله تا کیچشم در منظر مطبوع تو حیران تا...

غزل ۲۰۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تو را نادیدن ما غم نباشد 0

غزل ۲۰۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تو را نادیدن ما غم نباشد

تو را نادیدن ما غم نباشدکه در خیلت به از ما کم نباشدمن از دست تو در عالم نهم رویولیکن چون تو در عالم نباشدعجب گر در چمن برپای خیزیکه سرو راست پیشت خم نباشدمبادا در جهان دلتنگ روییکه رویت بیند و خرم نباشدمن...

غزل شمارهٔ ۱۴۰ – حافظ – غزلیات – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد 0

غزل شمارهٔ ۱۴۰ – حافظ – غزلیات – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکردیاد حریف شهر و رفیق سفر نکردیا بخت من طریق مروت فروگذاشتیا او به شاهراه طریقت گذر نکردگفتم مگر به گریه دلش مهربان کنمچون سخت بود در دل سنگش اثر نکردشوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار منسودای دام...

غزل شمارهٔ ۷۶ – حافظ – غزلیات – جز آستان توام در جهان پناهی نیست 0

غزل شمارهٔ ۷۶ – حافظ – غزلیات – جز آستان توام در جهان پناهی نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیستسر مرا به جز این در حواله گاهی نیستعدو چو تیغ کشد من سپر بیندازمکه تیغ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیستچرا ز کوی خرابات روی برتابمکز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیستزمانه...