برچسب: ۱۸۶-تصنیف-قدیمی-۳

غزل ۶۲۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی 0

غزل ۶۲۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی

چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنیچون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنیای که نیازموده‌ای صورت حال بی‌دلانعشق حقیقت است اگر حمل مجاز می‌کنیای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرودر نظر سبکتکین عیب ایاز می‌کنیپیش نماز بگذرد سرو...

غزل ۴۳۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ما در خلوت به روی خلق ببستیم 0

غزل ۴۳۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ما در خلوت به روی خلق ببستیم

ما در خلوت به روی خلق ببستیماز همه بازآمدیم و با تو نشستیمهر چه نه پیوند یار بود بریدیموآنچه نه پیمان دوست بود شکستیممردم هشیار از این معامله دورندشاید اگر عیب ما کنند که مستیممالک خود را همیشه غصه گدازدملک پری پیکری شدیم و...

غزل ۲۸۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید 0

غزل ۲۸۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید

اگر آن عهدشکن با سر میثاق آیدجان رفته‌ست که با قالب مشتاق آیدهمه شب‌های جهان روز کند طلعت اوگر چو صبحیش نظر بر همه آفاق آیدهر غمی را فرجی هست ولیکن ترسمپیش از آنم بکشد زهر که تریاق آیدبندگی هیچ نکردیم و طمع می‌داریمکه...

غزل ۸۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بخت جوان دارد آن که با تو قرینست 0

غزل ۸۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بخت جوان دارد آن که با تو قرینست

بخت جوان دارد آن که با تو قرینستپیر نگردد که در بهشت برینستدیگر از آن جانبم نماز نباشدگر تو اشارت کنی که قبله چنینستآینه‌ای پیش آفتاب نهادستبر در آن خیمه یا شعاع جبینستگر همه عالم ز لوح فکر بشویندعشق نخواهد شدن که نقش نگینستگوشه...

غزل ۵۰۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی 0

غزل ۵۰۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی و نپاییدوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چراییای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانهما کجاییم در این...

غزل شمارهٔ ۴۳۶ – حافظ – غزلیات – آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی 0

غزل شمارهٔ ۴۳۶ – حافظ – غزلیات – آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی

آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتیگردون ورق هستی ما درننوشتیهر چند که هجران ثمر وصل برآرددهقان جهان کاش که این تخم نکشتیآمرزش نقد است کسی را که در این جایاریست چو حوری و سرایی چو بهشتیدر مصطبه عشق تنعم نتوان کردچون بالش...

غزل شمارهٔ ۴۳۵ – حافظ – غزلیات – با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی 0

غزل شمارهٔ ۴۳۵ – حافظ – غزلیات – با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستیتا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستیسلطان من خدا را زلفت شکست...

غزل شمارهٔ ۴۱۱ – حافظ – غزلیات – تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو 0

غزل شمارهٔ ۴۱۱ – حافظ – غزلیات – تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای توپرده غنچه می‌درد خنده دلگشای توای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوزکز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تومن که ملول گشتمی از نفس فرشتگانقال و مقال عالمی می‌کشم از برای تودولت عشق بین که...