غزل ۱۰۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
روا بود که چنین بیحساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
توانگران را عیبی نباشد ار وقتی
نظر کنند که در کوی ما گدایی هست
به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز
ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست
کسی نماند که بر درد من نبخشاید
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی
از این طرف که منم همچنان صفایی هست
به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت
هنوز جهل مصور که کیمیایی هست
به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید
و گر به کام رسد همچنان رجایی هست
به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست
که در جهان به جز از کوی دوست جایی هست
اجراهای این اثر
خواننده
آلبوم
قطعه
گلهای تازه
شمارهٔ ۱۵۲
(شور) (۰۷:۳۵ – ۰۸:۴۸) نوازندگان: حبیبالله بدیعی (ویولن) خواننده آواز: محمودی خوانساری سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست امشب
دانلود قانونی آلبوم