برچسب: شهرام-ناظری

غزل شمارهٔ ۵۲۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد 0

غزل شمارهٔ ۵۲۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد

ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شدطشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شدمی‌گشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جوچون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شدای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تومشنو تو...

غزل شمارهٔ ۴۴۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست 0

غزل شمارهٔ ۴۴۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوستبگشای لب که قند فراوانم آرزوستای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابرکآن چهره مشعشع تابانم آرزوستبشنیدم از هوای تو آواز طبل بازباز آمدم که ساعد سلطانم آرزوستگفتی ز ناز بیش مرنجان مرا بروآن گفتنت که بیش مرنجانم...

غزل شمارهٔ ۳۰۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در هوایت بی‌قرارم روز و شب 0

غزل شمارهٔ ۳۰۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در هوایت بی‌قرارم روز و شب

در هوایت بی‌قرارم روز و شبسر ز پایت برندارم روز و شبروز و شب را همچو خود مجنون کنمروز و شب را کی گذارم روز و شبجان و دل از عاشقان می‌خواستندجان و دل را می‌سپارم روز و شبتا نیابم آن چه در مغز...

غزل شمارهٔ ۱۳۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در میان پرده خون عشق را گلزارها 0

غزل شمارهٔ ۱۳۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در میان پرده خون عشق را گلزارها

در میان پرده خون عشق را گلزارهاعاشقان را با جمال عشق بی‌چون کارهاعقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیستعشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارهاعقل بازاری بدید و تاجری آغاز کردعشق دیده زان سوی بازار او بازارهاای بسا منصور پنهان ز...

غزل شمارهٔ ۳۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا 0

غزل شمارهٔ ۳۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرایار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرانوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح توییسینه مشروح تویی بر در اسرار مرانور تویی سور تویی دولت منصور توییمرغ که طور تویی خسته به منقار مراقطره تویی بحر تویی لطف تویی...

غزل ۶۱۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی 0

غزل ۶۱۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی

ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانیجهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانیبه پای خویشتن آیند عاشقان به کمندتکه هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانیمرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهیمرا مگو که...

غزل ۶۰۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی 0

غزل ۶۰۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنییا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنیدل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راستتا ندانند حریفان که تو منظور منیدیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان در دل...

غزل ۴۰۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم 0

غزل ۴۰۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم

بار فراق دوستان بس که نشست بر دلممی‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملمبار بیفکند شتر چون برسد به منزلیبار دل است همچنان ور به هزار منزلمای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مروکز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلمبارکشیده جفا پرده دریده...

غزل ۴۵۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – فراق دوستانش باد و یاران 0

غزل ۴۵۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – فراق دوستانش باد و یاران

فراق دوستانش باد و یارانکه ما را دور کرد از دوستداراندلم در بند تنهایی بفرسودچو بلبل در قفس روز بهارانهلاک ما چنان مهمل گرفتندکه قتل مور در پای سوارانبه خیل هر که می‌آیم به زنهارنمی‌بینم به جز زنهارخوارانندانستم که در پایان صحبتچنین باشد وفای...

غزل ۴۵۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران 0

غزل ۴۵۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهارانکز سنگ گریه (ناله) خیزد روز وداع یارانهر کو شراب فرقت روزی چشیده باشدداند که سخت باشد قطع امیدوارانبا ساربان بگویید احوال آب چشممتا بر شتر نبندد محمل به روز بارانبگذاشتند ما را در دیده آب حسرتگریان چو...

غزل ۲۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ماهرویا! روی خوب از من متاب 0

غزل ۲۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ماهرویا! روی خوب از من متاب

ماهرویا! روی خوب از من متاببی خطا کشتن چه می‌بینی صوابدوش در خوابم در آغوش آمدیوین نپندارم که بینم جز به خواباز درون سوزناک و چشم ترنیمه‌ای در آتشم نیمی در آبهر که بازآید ز در پندارم اوستتشنه مسکین آب پندارد سرابناوکش را جان...

غزل شمارهٔ ۳۴۷ – حافظ – غزلیات – صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۷ – حافظ – غزلیات – صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنمدل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنمآن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنمبا...

غزل شمارهٔ ۳۳۱ – حافظ – غزلیات – به تیغم گر کشد دستش نگیرم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۱ – حافظ – غزلیات – به تیغم گر کشد دستش نگیرم

به تیغم گر کشد دستش نگیرموگر تیرم زند منت پذیرمکمان ابرویت را گو بزن تیرکه پیش دست و بازویت بمیرمغم گیتی گر از پایم درآردبجز ساغر که باشد دستگیرمبرآی ای آفتاب صبح امیدکه در دست شب هجران اسیرمبه فریادم رس ای پیر خراباتبه یک...

غزل شمارهٔ ۲۹۷ – حافظ – غزلیات – زبان خامه ندارد سر بیان فراق 0

غزل شمارهٔ ۲۹۷ – حافظ – غزلیات – زبان خامه ندارد سر بیان فراق

زبان خامه ندارد سر بیان فراقوگرنه شرح دهم با تو داستان فراقدریغ مدت عمرم که بر امید وصالبه سر رسید و نیامد به سر زمان فراقسری که بر سر گردون به فخر می‌سودمبه راستان که نهادم بر آستان فراقچگونه باز کنم بال در هوای...

غزل شمارهٔ ۲۸۴ – حافظ – غزلیات – هاتفی از گوشه میخانه دوش 0

غزل شمارهٔ ۲۸۴ – حافظ – غزلیات – هاتفی از گوشه میخانه دوش

هاتفی از گوشه میخانه دوشگفت ببخشند گنه می بنوشلطف الهی بکند کار خویشمژده رحمت برساند سروشاین خرد خام به میخانه برتا می لعل آوردش خون به جوشگر چه وصالش نه به کوشش دهندهر قدر ای دل که توانی بکوشلطف خدا بیشتر از جرم ماستنکته...

غزل شمارهٔ ۲۷۷ – حافظ – غزلیات – فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش 0

غزل شمارهٔ ۲۷۷ – حافظ – غزلیات – فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارشگل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی همه آن نیست که عاشق بکشندخواجه آن است که باشد غم خدمتگارشجای آن است که خون موج زند در دل لعلزین تغابن که خزف می‌شکند بازارشبلبل از...

غزل شمارهٔ ۲۷۰ – حافظ – غزلیات – درد عشقی کشیده‌ام که مپرس 0

غزل شمارهٔ ۲۷۰ – حافظ – غزلیات – درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

درد عشقی کشیده‌ام که مپرسزهر هجری چشیده‌ام که مپرسگشته‌ام در جهان و آخر کاردلبری برگزیده‌ام که مپرسآن چنان در هوای خاک درشمی‌رود آب دیده‌ام که مپرسمن به گوش خود از دهانش دوشسخنانی شنیده‌ام که مپرسسوی من لب چه می‌گزی که مگویلب لعلی گزیده‌ام که...

غزل شمارهٔ ۲۴۷ – حافظ – غزلیات – صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار 0

غزل شمارهٔ ۲۴۷ – حافظ – غزلیات – صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار

صبا ز منزل جانان گذر دریغ مداروز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مداربه شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گلنسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدارحریف عشق تو بودم چو ماه نو بودیکنون که ماه تمامی نظر دریغ مدارجهان و هر...

غزل شمارهٔ ۲۴۱ – حافظ – غزلیات – معاشران ز حریف شبانه یاد آرید 0

غزل شمارهٔ ۲۴۱ – حافظ – غزلیات – معاشران ز حریف شبانه یاد آرید

معاشران ز حریف شبانه یاد آریدحقوق بندگی مخلصانه یاد آریدبه وقت سرخوشی از آه و ناله عشاقبه صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آریدچو لطف باده کند جلوه در رخ ساقیز عاشقان به سرود و ترانه یاد آریدچو در میان مراد آورید دست...

غزل شمارهٔ ۲۲۹ – حافظ – غزلیات – بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد 0

غزل شمارهٔ ۲۲۹ – حافظ – غزلیات – بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهد

بخت از دهان دوست نشانم نمی‌دهددولت خبر ز راز نهانم نمی‌دهداز بهر بوسه‌ای ز لبش جان همی‌دهماینم همی‌ستاند و آنم نمی‌دهدمردم در این فراق و در آن پرده راه نیستیا هست و پرده دار نشانم نمی‌دهدزلفش کشید باد صبا چرخ سفله بینکان جا مجال...