برچسب: غزلیات

غزل شمارهٔ ۶۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عجب آن دلبر زیبا کجا شد 0

غزل شمارهٔ ۶۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عجب آن دلبر زیبا کجا شد

عجب آن دلبر زیبا کجا شدعجب آن سرو خوش بالا کجا شدمیان ما چو شمعی نور می‌دادکجا شد ای عجب بی‌ما کجا شددلم چون برگ می‌لرزد همه روزکه دلبر نیم شب تنها کجا شدبرو بر ره بپرس از رهگذریانکه آن همراه جان افزا کجا...

غزل شمارهٔ ۶۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – اگر عالم همه پرخار باشد 0

غزل شمارهٔ ۶۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – اگر عالم همه پرخار باشد

اگر عالم همه پرخار باشددل عاشق همه گلزار باشدوگر بی‌کار گردد چرخ گردونجهان عاشقان بر کار باشدهمه غمگین شوند و جان عاشقلطیف و خرم و عیار باشدبه عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ستکه او را صد هزار انوار باشدوگر تنهاست عاشق نیست تنهاکه...

غزل شمارهٔ ۶۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بار دگر آن مست به بازار درآمد 0

غزل شمارهٔ ۶۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بار دگر آن مست به بازار درآمد

بار دگر آن مست به بازار درآمدوان سرده مخمور به خمار درآمدسرهای درختان همه پربار چرا شدکان بلبل خوش لحن به تکرار درآمدیک حمله دیگر همه در رقص درآییممستانه و یارانه که آن یار درآمدیک حمله دیگر همه دامن بگشاییمکز بهر نثار آن شه...

غزل شمارهٔ ۶۴۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا باد سعادت ز محمد خبر افکند 0

غزل شمارهٔ ۶۴۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا باد سعادت ز محمد خبر افکند

تا باد سعادت ز محمد خبر افکندزان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکنداز حال گدا نیست عجب گر شود او پستتیغ غم تو از سر صد شاه سر افکندروزی پسر ادهم اندر پی آهومانند فلک مرکب شبدیز برافکنددادیش یکی شربت کز لذت و...

غزل شمارهٔ ۶۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید 0

غزل شمارهٔ ۶۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

بمیرید بمیرید در این عشق بمیریددر این عشق چو مردید همه روح پذیریدبمیرید بمیرید و زین مرگ مترسیدکز این خاک برآیید سماوات بگیریدبمیرید بمیرید و زین نفس ببریدکه این نفس چو بندست و شما همچو اسیریدیکی تیشه بگیرید پی حفره زندانچو زندان بشکستید همه...

غزل شمارهٔ ۶۲۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد 0

غزل شمارهٔ ۶۲۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد

عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باداز جا و مکان رستی آن جات مبارک باداز هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خورتا ملک ملک گویند تنهات مبارک بادای پیش رو مردی امروز تو برخوردیای زاهد فردایی فردات مبارک بادکفرت همگی دین...

غزل شمارهٔ ۶۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد 0

غزل شمارهٔ ۶۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد

نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شدآواره عشق ما آواره نخواهد شدآن را که منم خرقه عریان نشود هرگزوان را که منم چاره بیچاره نخواهد شدآن را که منم منصب معزول کجا گرددآن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شدآن قبله...

غزل شمارهٔ ۵۹۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چه بویست این چه بویست این مگر آن یار می‌آید 0

غزل شمارهٔ ۵۹۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چه بویست این چه بویست این مگر آن یار می‌آید

چه بویست این چه بویست این مگر آن یار می‌آیدمگر آن یار گل رخسار از آن گلزار می‌آیدشبی یا پرده عودی و یا مشک عبرسودیو یا یوسف بدین زودی از آن بازار می‌آیدچه نورست این چه تابست این چه ماه و آفتابست اینمگر آن...

غزل شمارهٔ ۵۷۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد 0

غزل شمارهٔ ۵۷۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزدقیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزددلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزددو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزدملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچدچراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزدچو شیری سوی جنگ آید...

غزل شمارهٔ ۵۶۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد 0

غزل شمارهٔ ۵۶۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمدنگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمدصبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمدخرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمدصفا آمد صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شدشفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمدحبیب...

غزل شمارهٔ ۵۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد 0

غزل شمارهٔ ۵۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارددر این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کارانبه دکان کسی بنشین که در دکان شکر داردترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کسیکی...

غزل شمارهٔ ۵۴۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد 0

غزل شمارهٔ ۵۴۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسدمژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسدراه دهید یار را آن مه ده چهار راکز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسدچاک شدست آسمان غلغله ایست در جهانعنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسدرونق باغ می‌رسد چشم و...

غزل شمارهٔ ۵۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود 0

غزل شمارهٔ ۵۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شودوارهد از حد جهان بی‌حد و اندازه شودخاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشدیا همگی رنگ شود یا همه آوازه شودهر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زرخاصه که در باز کنی...

غزل شمارهٔ ۵۴۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد 0

غزل شمارهٔ ۵۴۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد

بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شدخورشید جان عاشقان در خلوت الله شدروزیست اندر شب نهان ترکی میان هندوانهین ترک تازیی بکن کان ترک در خرگاه شدگر بو بری زان روشنی آتش به خواب اندرزنیکز شب روی و بندگی زهره حریف ماه...

غزل شمارهٔ ۵۳۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند 0

غزل شمارهٔ ۵۳۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند

مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کندآن کو دلش را برده‌ای جان هم غلامت می‌کندای نیست کرده هست را بشنو سلام مست رامستی که هر دو دست را پابند دامت می‌کندای آسمان عاشقان ای جان جان عاشقانحسنت میان عاشقان نک دوستکامت می‌کندای چاشنی هر لبی...

غزل شمارهٔ ۵۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود 0

غزل شمارهٔ ۵۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود

آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شودآمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شودهم بحر پرگوهر شود هم شوره چون گوهر شودهم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شودگر چشم و جان عاشقان چون ابر طوفان بار شداما دل اندر ابر تن...

غزل شمارهٔ ۵۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رو آن ربابی را بگو مستان سلامت می‌کنند 0

غزل شمارهٔ ۵۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رو آن ربابی را بگو مستان سلامت می‌کنند

رو آن ربابی را بگو مستان سلامت می‌کنندوان مرغ آبی را بگو مستان سلامت می‌کنندوان میر ساقی را بگو مستان سلامت می‌کنندوان عمر باقی را بگو مستان سلامت می‌کنندوان میر غوغا را بگو مستان سلامت می‌کنندوان شور و سودا را بگو مستان سلامت می‌کنندای...

غزل شمارهٔ ۵۳۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند 0

غزل شمارهٔ ۵۳۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند

مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمندنی آن چنان سیلیست این کش کس تواند کرد بندذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلیحال دل بی‌هوش را هرگز نداند هوشمندبیزار گردند از شهی شاهان اگر بویی برندزان باده‌ها که عاشقان در مجلس دل می‌خورندخسرو وداع...

غزل شمارهٔ ۵۲۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد 0

غزل شمارهٔ ۵۲۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد

بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شدخیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شدساقی به سوی جام رو ای پاسبان بر بام روای جان بی‌آرام رو کان یار خلوت خواه شداشکی که چشم افروختی صبری که خرمن سوختیعقلی که راه آموختی در...

غزل شمارهٔ ۵۱۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بازرسیدیم ز میخانه مست 0

غزل شمارهٔ ۵۱۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بازرسیدیم ز میخانه مست

بازرسیدیم ز میخانه مستبازرهیدیم ز بالا و پستجمله مستان خوش و رقصان شدنددست زنید ای صنمان دست دستماهی و دریا همه مستی کنندچونک سر زلف تو افتاده شستزیر و زبر گشت خرابات ماخنب نگون گشت و قرابه شکستپیر خرابات چو آن شور دیدبر سر...