برچسب: محمدرضا-شجریان

غزل شمارهٔ ۴۵۲ – حافظ – غزلیات – طفیل هستی عشقند آدمی و پری 0

غزل شمارهٔ ۴۵۲ – حافظ – غزلیات – طفیل هستی عشقند آدمی و پری

طفیل هستی عشقند آدمی و پریارادتی بنما تا سعادتی ببریبکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباشکه بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنریمی صبوح و شکرخواب صبحدم تا چندبه عذر نیم شبی کوش و گریه سحریتو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کارکه در...

غزل شمارهٔ ۴۴۹ – حافظ – غزلیات – ای که مهجوری عشاق روا می‌داری 0

غزل شمارهٔ ۴۴۹ – حافظ – غزلیات – ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

ای که مهجوری عشاق روا می‌داریعاشقان را ز بر خویش جدا می‌داریتشنه بادیه را هم به زلالی دریاببه امیدی که در این ره به خدا می‌داریدل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکنبه از این دار نگاهش که مرا می‌داریساغر ما که حریفان دگر...

غزل شمارهٔ ۴۴۰ – حافظ – غزلیات – سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی 0

غزل شمارهٔ ۴۴۰ – حافظ – غزلیات – سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی

سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندیخطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندیدعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود استبدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندیقلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید بازورای حد تقریر است شرح آرزومندیالا ای...

غزل شمارهٔ ۴۳۵ – حافظ – غزلیات – با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی 0

غزل شمارهٔ ۴۳۵ – حافظ – غزلیات – با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستیتا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستیسلطان من خدا را زلفت شکست...

غزل شمارهٔ ۴۲۴ – حافظ – غزلیات – از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای 0

غزل شمارهٔ ۴۲۴ – حافظ – غزلیات – از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای

از من جدا مشو که توام نور دیده‌ایآرام جان و مونس قلب رمیده‌ایاز دامن تو دست ندارند عاشقانپیراهن صبوری ایشان دریده‌ایاز چشم بخت خویش مبادت گزند از آنکدر دلبری به غایت خوبی رسیده‌ایمنعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمانمعذور دارمت که تو او...

غزل شمارهٔ ۴۲۰ – حافظ – غزلیات – ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه 0

غزل شمارهٔ ۴۲۰ – حافظ – غزلیات – ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چهمست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چهزلف در دست صبا گوش به فرمان رقیباین چنین با همه درساخته‌ای یعنی چهشاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ایقدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چهنه سر زلف خود اول تو به دستم دادیبازم از پای...

غزل شمارهٔ ۴۱۹ – حافظ – غزلیات – وصال او ز عمر جاودان به 0

غزل شمارهٔ ۴۱۹ – حافظ – غزلیات – وصال او ز عمر جاودان به

وصال او ز عمر جاودان بهخداوندا مرا آن ده که آن بهبه شمشیرم زد و با کس نگفتمکه راز دوست از دشمن نهان بهبه داغ بندگی مردن بر این دربه جان او که از ملک جهان بهخدا را از طبیب من بپرسیدکه آخر کی...

غزل شمارهٔ ۴۱۸ – حافظ – غزلیات – گر تیغ بارد در کوی آن ماه 0

غزل شمارهٔ ۴۱۸ – حافظ – غزلیات – گر تیغ بارد در کوی آن ماه

گر تیغ بارد در کوی آن ماهگردن نهادیم الحکم للهآیین تقوا ما نیز دانیملیکن چه چاره با بخت گمراهما شیخ و واعظ کمتر شناسیمیا جام باده یا قصه کوتاهمن رند و عاشق در موسم گلآن گاه توبه استغفراللهمهر تو عکسی بر ما نیفکندآیینه رویا...

غزل شمارهٔ ۴۱۷ – حافظ – غزلیات – عیشم مدام است از لعل دلخواه 0

غزل شمارهٔ ۴۱۷ – حافظ – غزلیات – عیشم مدام است از لعل دلخواه

عیشم مدام است از لعل دلخواهکارم به کام است الحمدللهای بخت سرکش تنگش به بر کشگه جام زر کش گه لعل دلخواهما را به رندی افسانه کردندپیران جاهل شیخان گمراهاز دست زاهد کردیم توبهو از فعل عابد استغفراللهجانا چه گویم شرح فراقتچشمی و صد...

غزل شمارهٔ ۴۱۲ – حافظ – غزلیات – مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو 0

غزل شمارهٔ ۴۱۲ – حافظ – غزلیات – مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابروجهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابروغلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستینگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابروهلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویشکه باشد...

غزل شمارهٔ ۴۱۱ – حافظ – غزلیات – تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو 0

غزل شمارهٔ ۴۱۱ – حافظ – غزلیات – تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای توپرده غنچه می‌درد خنده دلگشای توای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوزکز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تومن که ملول گشتمی از نفس فرشتگانقال و مقال عالمی می‌کشم از برای تودولت عشق بین که...

غزل شمارهٔ ۴۰۷ – حافظ – غزلیات – مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو 0

غزل شمارهٔ ۴۰۷ – حافظ – غزلیات – مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نویادم از کشته خویش آمد و هنگام دروگفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمیدگفت با این همه از سابقه نومید مشوگر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلکاز چراغ تو به خورشید رسد صد پرتوتکیه بر...

غزل شمارهٔ ۳۹۶ – حافظ – غزلیات – صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن 0

غزل شمارهٔ ۳۹۶ – حافظ – غزلیات – صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کندور فلک درنگ ندارد شتاب کنزان پیشتر که عالم فانی شود خرابما را ز جام باده گلگون خراب کنخورشید می ز مشرق ساغر طلوع کردگر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کنروزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کندزنهار کاسه...

غزل شمارهٔ ۳۸۹ – حافظ – غزلیات – چو گل هر دم به بویت جامه در تن 0

غزل شمارهٔ ۳۸۹ – حافظ – غزلیات – چو گل هر دم به بویت جامه در تن

چو گل هر دم به بویت جامه در تنکنم چاک از گریبان تا به دامنتنت را دید گل گویی که در باغچو مستان جامه را بدرید بر تنمن از دست غمت مشکل برم جانولی دل را تو آسان بردی از منبه قول دشمنان برگشتی...

غزل شمارهٔ ۳۸۶ – حافظ – غزلیات – خدا را کم نشین با خرقه پوشان 0

غزل شمارهٔ ۳۸۶ – حافظ – غزلیات – خدا را کم نشین با خرقه پوشان

خدا را کم نشین با خرقه پوشانرخ از رندان بی‌سامان مپوشاندر این خرقه بسی آلودگی هستخوشا وقت قبای می فروشاندر این صوفی وشان دردی ندیدمکه صافی باد عیش دردنوشانتو نازک طبعی و طاقت نیاریگرانی‌های مشتی دلق پوشانچو مستم کرده‌ای مستور منشینچو نوشم داده‌ای زهرم...

غزل شمارهٔ ۳۸۳ – حافظ – غزلیات – چندان که گفتم غم با طبیبان 0

غزل شمارهٔ ۳۸۳ – حافظ – غزلیات – چندان که گفتم غم با طبیبان

چندان که گفتم غم با طبیباندرمان نکردند مسکین غریبانآن گل که هر دم در دست بادیستگو شرم بادش از عندلیبانیا رب امان ده تا بازبیندچشم محبان روی حبیباندرج محبت بر مهر خود نیستیا رب مبادا کام رقیبانای منعم آخر بر خوان جودتتا چند باشیم...

غزل شمارهٔ ۳۷۹ – حافظ – غزلیات – سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم 0

غزل شمارهٔ ۳۷۹ – حافظ – غزلیات – سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویمکه من نسیم حیات از پیاله می‌جویمعبوس زهد به وجه خمار ننشیندمرید خرقه دردی کشان خوش خویمشدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوستکشید در خم چوگان خویش چون گویمگرم نه پیر مغان در به روی بگشایدکدام در...

غزل شمارهٔ ۳۷۷ – حافظ – غزلیات – ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم 0

غزل شمارهٔ ۳۷۷ – حافظ – غزلیات – ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیمغم هجران تو را چاره ز جایی بکنیمدل بیمار شد از دست رفیقان مددیتا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیمآن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفتبازش آرید خدا را که صفایی بکنیمخشک شد...

غزل شمارهٔ ۳۷۴ – حافظ – غزلیات – بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم 0

غزل شمارهٔ ۳۷۴ – حافظ – غزلیات – بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیماگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزدمن و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیمشراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیمنسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیمچو در...

غزل شمارهٔ ۳۶۹ – حافظ – غزلیات – ما ز یاران چشم یاری داشتیم 0

غزل شمارهٔ ۳۶۹ – حافظ – غزلیات – ما ز یاران چشم یاری داشتیم

ما ز یاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ما پنداشتیمتا درخت دوستی بر کی دهدحالیا رفتیم و تخمی کاشتیمگفت و گو آیین درویشی نبودور نه با تو ماجراها داشتیمشیوهٔ چشمت فریب جنگ داشتما غلط کردیم و صلح انگاشتیمگلبن حسنت نه خود شد دلفروزما...