برچسب: محمدرضا-شجریان

غزل ۳۷۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – از در درآمدی و من از خود به در شدم 0

غزل ۳۷۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – از در درآمدی و من از خود به در شدم

از در درآمدی و من از خود به در شدمگفتی کز این جهان به جهان دگر شدمگوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوستصاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدمچون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتابمهرم به جان رسید و به عیوق بر شدمگفتم...

غزل ۳۶۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم 0

غزل ۳۶۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابمبدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابمتنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقیوگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابمبیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانهکه گر جیحون بپیمایی نخواهی...

غزل ۳۶۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام 0

غزل ۳۶۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغامتو مستریح و به افسوس می‌رود ایامشبی نپرسی و روزی که دوستدارانمچگونه شب به سحر می‌برند و روز به شامببردی از دل من مهر هر کجا صنمیستمرا که قبله گرفتم چه کار با اصنامبه کام...

غزل ۳۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال 0

غزل ۳۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصالشب فراق نخفتیم لاجرم ز خیالبدار یک نفس ای قائد این زمام جمالکه دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمالدگر به گوش فراموش عهد سنگین دلپیام ما که رساند مگر نسیم شمالبه تیغ هندی دشمن قتال می‌نکندچنان که...

غزل ۳۴۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل 0

غزل ۳۴۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل

گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دلگل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گلایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهیاز آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محملگر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شایدهزارش صید پیش آید به خون خویش...

غزل ۲۰۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تو را نادیدن ما غم نباشد 0

غزل ۲۰۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تو را نادیدن ما غم نباشد

تو را نادیدن ما غم نباشدکه در خیلت به از ما کم نباشدمن از دست تو در عالم نهم رویولیکن چون تو در عالم نباشدعجب گر در چمن برپای خیزیکه سرو راست پیشت خم نباشدمبادا در جهان دلتنگ روییکه رویت بیند و خرم نباشدمن...

غزل ۱۹۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تا حال منت خبر نباشد 0

غزل ۱۹۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تا حال منت خبر نباشد

تا حال منت خبر نباشددر کار منت نظر نباشدتا قوت صبر بود کردیمدیگر چه کنیم اگر نباشدآیین وفا و مهربانیدر شهر شما مگر نباشدگویند نظر چرا نبستیتا مشغله و خطر نباشدای خواجه برو که جهد انسانبا تیر قضا سپر نباشداین شور که در سر...

غزل ۱۸۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد 0

غزل ۱۸۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد

هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزدوین طبع که من دارم با عقل نیامیزدآن کس که دلی دارد آراسته معنیگر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزدگر سیل عقاب آید شوریده نیندیشدور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزدآخر نه منم تنها در بادیه سوداعشق لب...

غزل ۱۳۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – عشق در دل ماند و یار از دست رفت 0

غزل ۱۳۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – عشق در دل ماند و یار از دست رفت

عشق در دل ماند و یار از دست رفتدوستان دستی که کار از دست رفتای عجب گر من رسم در کام دلکی رسم چون روزگار از دست رفتبخت و رای و زور و زر بودم دریغکاندر این غم هر چهار از دست رفتعشق و...

غزل ۱۳۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت 0

غزل ۱۳۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت

دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشتابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشتدر تفکر عقل مسکین پایمال عشق شدبا پریشانی دل شوریده چشم (چشمم) خواب داشتکوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دلشحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشتنقش...

غزل ۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست 0

غزل ۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست

سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاستهر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراستگر بزنندم به تیغ در نظرش بی‌دریغدیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاستگر برود جان ما در طلب وصل دوستحیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماستدعوی عشاق را...

غزل ۲۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ما را همه شب نمی‌برد خواب 0

غزل ۲۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ما را همه شب نمی‌برد خواب

ما را همه شب نمی‌برد خوابای خفته روزگار دریابدر بادیه تشنگان بمردندوز حله به کوفه می‌رود آبای سخت کمان سست پیماناین بود وفای عهد اصحابخار است به زیر پهلوانمبی روی تو خوابگاه سنجابای دیده عاشقان به رویتچون روی مجاوران به محرابمن تن به قضای...

غزل ۱۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را 0

غزل ۱۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام رابر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام راهر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رودتوحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام رامی با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کندتا کودکان در پی فتند...

غزل ۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – اگر تو فارغی از حال دوستان یارا 0

غزل ۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

اگر تو فارغی از حال دوستان یارافراغت از تو میسر نمی‌شود ما راتو را در آینه دیدن جمال طلعت خویشبیان کند که چه بودست ناشکیبا رابیا که وقت بهارست تا من و تو به همبه دیگران بگذاریم باغ و صحرا رابه جای سرو بلند...

غزل شمارهٔ ۴۹۳ – حافظ – غزلیات – ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی 0

غزل شمارهٔ ۴۹۳ – حافظ – غزلیات – ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدل بی تو به جان آمد وقت است که بازآییدایم گل این بستان شاداب نمی‌مانددریاب ضعیفان را در وقت تواناییدیشب گله زلفش با باد همی‌کردمگفتا غلطی بگذر زین فکرت سوداییصد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصنداین است...

غزل شمارهٔ ۴۹۰ – حافظ – غزلیات – در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی 0

غزل شمارهٔ ۴۹۰ – حافظ – غزلیات – در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

در همه دیر مغان نیست چو من شیداییخرقه جایی گرو باده و دفتر جاییدل که آیینه شاهیست غباری دارداز خدا می‌طلبم صحبت روشن راییکرده‌ام توبه به دست صنم باده فروشکه دگر می نخورم بی رخ بزم آرایینرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو...

غزل شمارهٔ ۴۸۳ – حافظ – غزلیات – سحرگه ره روی در سرزمینی 0

غزل شمارهٔ ۴۸۳ – حافظ – غزلیات – سحرگه ره روی در سرزمینی

سحرگه ره روی در سرزمینیهمی‌گفت این معما با قرینیکه ای صوفی شراب آن گه شود صافکه در شیشه برآرد (بماند) اربعینیخدا زان خرقه بیزار است صد بارکه صد بت باشدش در آستینیمروت گر چه نامی بی‌نشان استنیازی عرضه کن بر نازنینیثوابت باشد ای دارای...

غزل شمارهٔ ۴۷۷ – حافظ – غزلیات – دو یار زیرک و از باده کهن دومنی 0

غزل شمارهٔ ۴۷۷ – حافظ – غزلیات – دو یار زیرک و از باده کهن دومنی

دو یار زیرک و از باده کهن دومنیفراغتی و کتابی و گوشه چمنیمن این مقام به دنیا و آخرت ندهماگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنیهر آن که کنج قناعت به گنج دنیا دادفروخت یوسف مصری به کمترین ثمنیبیا که رونق این...

غزل شمارهٔ ۴۷۰ – حافظ – غزلیات – سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی 0

غزل شمارهٔ ۴۷۰ – حافظ – غزلیات – سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیدل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمیچشم آسایش که دارد از سپهر تیزروساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمیزیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفتصعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمیسوختم در چاه صبر...

غزل شمارهٔ ۴۵۴ – حافظ – غزلیات – ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی 0

غزل شمارهٔ ۴۵۴ – حافظ – غزلیات – ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزیاز این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزیچو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کنکه قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزیز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل استکه زد بر چرخ فیروزه صفیر...