برچسب: محمد-معتمدی

غزل شمارهٔ ۳۳۰ – حافظ – غزلیات – تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۰ – حافظ – غزلیات – تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرمتبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرمچنین که در دل من داغ زلف سرکش توستبنفشه زار شود تربتم چو درگذرمبر آستان مرادت گشاده‌ام در چشمکه یک نظر فکنی خود فکندی از نظرمچه شکر گویمت ای خیل...

غزل شمارهٔ ۳۱۷ – حافظ – غزلیات – فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم 0

غزل شمارهٔ ۳۱۷ – حافظ – غزلیات – فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادمبنده عشقم و از هر دو جهان آزادمطایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در این دامگه حادثه چون افتادممن ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادمسایه طوبی و دلجویی حور و...

غزل شمارهٔ ۳۰۰ – حافظ – غزلیات – هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک 0

غزل شمارهٔ ۳۰۰ – حافظ – غزلیات – هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاکگرم تو دوستی از دشمنان ندارم باکمرا امید وصال تو زنده می‌داردو گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاکنفس نفس اگر از باد نشنوم بویشزمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاکرود به خواب دو چشم...

غزل شمارهٔ ۲۸۴ – حافظ – غزلیات – هاتفی از گوشه میخانه دوش 0

غزل شمارهٔ ۲۸۴ – حافظ – غزلیات – هاتفی از گوشه میخانه دوش

هاتفی از گوشه میخانه دوشگفت ببخشند گنه می بنوشلطف الهی بکند کار خویشمژده رحمت برساند سروشاین خرد خام به میخانه برتا می لعل آوردش خون به جوشگر چه وصالش نه به کوشش دهندهر قدر ای دل که توانی بکوشلطف خدا بیشتر از جرم ماستنکته...

غزل شمارهٔ ۲۸۰ – حافظ – غزلیات – چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش 0

غزل شمارهٔ ۲۸۰ – حافظ – غزلیات – چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانشبه هر شکسته که پیوست تازه شد جانشکجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهمکه دل چه می‌کشد از روزگار هجرانشزمانه از ورق گل مثال روی تو بستولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانشتو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه...

غزل شمارهٔ ۲۷۲ – حافظ – غزلیات – بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش 0

غزل شمارهٔ ۲۷۲ – حافظ – غزلیات – بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باشوین سوخته را محرم اسرار نهان باشزان باده که در میکده عشق فروشندما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باشدر خرقه چو آتش زدی ای عارف سالکجهدی کن و سرحلقه رندان جهان باشدلدار که گفتا...

غزل شمارهٔ ۲۱۷ – حافظ – غزلیات – مسلمانان مرا وقتی دلی بود 0

غزل شمارهٔ ۲۱۷ – حافظ – غزلیات – مسلمانان مرا وقتی دلی بود

مسلمانان مرا وقتی دلی بودکه با وی گفتمی گر مشکلی بودبه گردابی چو می‌افتادم از غمبه تدبیرش امید ساحلی بوددلی همدرد و یاری مصلحت بینکه استظهار هر اهل دلی بودز من ضایع شد اندر کوی جانانچه دامنگیر یا رب منزلی بودهنر بی‌عیب حرمان نیست...

غزل شمارهٔ ۱۹۶ – حافظ – غزلیات – آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۶ – حافظ – غزلیات – آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کننددردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه غیبم دوا کنندمعشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشدهر کس حکایتی به تصور چرا کنندچون حسن عاقبت نه به رندی و...

غزل شمارهٔ ۱۹۳ – حافظ – غزلیات – در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۳ – حافظ – غزلیات – در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندجلوه گاه رخ او دیده من تنها نیستماه و خورشید همین آینه می‌گردانندعهد ما با لب شیرین دهنان بست خداما همه بنده و این...

غزل شمارهٔ ۱۰۳ – حافظ – غزلیات – روز وصل دوستداران یاد باد 0

غزل شمارهٔ ۱۰۳ – حافظ – غزلیات – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد بادیاد باد آن روزگاران یاد بادکامم از تلخی غم چون زهر گشتبانگ نوش شادخواران یاد بادگر چه یاران فارغند از یاد مناز من ایشان را هزاران یاد بادمبتلا گشتم در این بند و بلاکوشش آن حق گزاران یاد بادگر چه...

غزل شمارهٔ ۶۵ – حافظ – غزلیات – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست 0

غزل شمارهٔ ۶۵ – حافظ – غزلیات – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیستساقی کجاست گو سبب انتظار چیستهر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمارکس را وقوف نیست که انجام کار چیستپیوند عمر بسته به موییست هوش دارغمخوار خویش باش غم روزگار چیستمعنی آب زندگی و روضه...