برچسب: گلهای-رنگارنگ

غزل شمارهٔ ۱۶۶ – حافظ – غزلیات – روز هجران و شب فرقت یار آخر شد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۶ – حافظ – غزلیات – روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

روز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شدآن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمودعاقبت در قدم باد بهار آخر شدشکر ایزد که به اقبال کله گوشه گلنخوت باد دی و شوکت خار آخر شدصبح...

غزل شمارهٔ ۱۶۰ – حافظ – غزلیات – خوش است خلوت اگر یار یار من باشد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۰ – حافظ – غزلیات – خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

خوش است خلوت اگر یار یار من باشدنه من بسوزم و او شمع انجمن باشدمن آن نگین سلیمان به هیچ نستانمکه گاه گاه بر او دست اهرمن باشدروا مدار خدایا که در حریم وصالرقیب محرم و حرمان نصیب من باشدهمای گو مفکن سایه شرف...

غزل شمارهٔ ۱۰۳ – حافظ – غزلیات – روز وصل دوستداران یاد باد 0

غزل شمارهٔ ۱۰۳ – حافظ – غزلیات – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد بادیاد باد آن روزگاران یاد بادکامم از تلخی غم چون زهر گشتبانگ نوش شادخواران یاد بادگر چه یاران فارغند از یاد مناز من ایشان را هزاران یاد بادمبتلا گشتم در این بند و بلاکوشش آن حق گزاران یاد بادگر چه...

غزل شمارهٔ ۶۵ – حافظ – غزلیات – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست 0

غزل شمارهٔ ۶۵ – حافظ – غزلیات – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیستساقی کجاست گو سبب انتظار چیستهر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمارکس را وقوف نیست که انجام کار چیستپیوند عمر بسته به موییست هوش دارغمخوار خویش باش غم روزگار چیستمعنی آب زندگی و روضه...

غزل شمارهٔ ۵۶ – حافظ – غزلیات – دل سراپرده محبت اوست 0

غزل شمارهٔ ۵۶ – حافظ – غزلیات – دل سراپرده محبت اوست

دل سراپرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستمن که سر درنیاورم به دو کونگردنم زیر بار منت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هر کس به قدر همت اوستگر من آلوده دامنم چه عجبهمه عالم گواه عصمت اوستمن که باشم در آن...

غزل شمارهٔ ۴۶ – حافظ – غزلیات – گل در بر و می در کف و معشوق به کام است 0

غزل شمارهٔ ۴۶ – حافظ – غزلیات – گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

گل در بر و می در کف و معشوق به کام استسلطان جهانم به چنین روز غلام استگو شمع میارید در این جمع که امشبدر مجلس ما ماه رخ دوست تمام استدر مذهب ما باده حلال است ولیکنبی روی تو ای سرو گل اندام...

غزل شمارهٔ ۳۸ – حافظ – غزلیات – بی مهر رخت روز مرا نور نماندست 0

غزل شمارهٔ ۳۸ – حافظ – غزلیات – بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

بی مهر رخت روز مرا نور نماندستوز عمر مرا جز شب دیجور نماندستهنگام وداع تو ز بس گریه که کردمدور از رخ تو چشم مرا نور نماندستمی‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفتهیهات از این گوشه که معمور نماندستوصل تو اجل را ز...

غزل شمارهٔ ۲۷ – حافظ – غزلیات – در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست 0

غزل شمارهٔ ۲۷ – حافظ – غزلیات – در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستمست از می و میخواران از نرگس مستش مستدر نعل سمند او شکل مه نو پیداوز قد بلند او بالای صنوبر پستآخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیستوز بهر چه گویم نیست با وی...