برچسب: حافظ

غزل شمارهٔ ۳۹۶ – حافظ – غزلیات – صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن 0

غزل شمارهٔ ۳۹۶ – حافظ – غزلیات – صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کندور فلک درنگ ندارد شتاب کنزان پیشتر که عالم فانی شود خرابما را ز جام باده گلگون خراب کنخورشید می ز مشرق ساغر طلوع کردگر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کنروزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کندزنهار کاسه...

غزل شمارهٔ ۳۹۲ – حافظ – غزلیات – دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن 0

غزل شمارهٔ ۳۹۲ – حافظ – غزلیات – دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدندر کوی او گدایی بر خسروی گزیدناز جان طمع بریدن آسان بود ولیکناز دوستان جانی مشکل توان بریدنخواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگوان جا به نیک نامی پیراهنی دریدنگه چون نسیم با گل راز نهفته...

غزل شمارهٔ ۳۸۹ – حافظ – غزلیات – چو گل هر دم به بویت جامه در تن 0

غزل شمارهٔ ۳۸۹ – حافظ – غزلیات – چو گل هر دم به بویت جامه در تن

چو گل هر دم به بویت جامه در تنکنم چاک از گریبان تا به دامنتنت را دید گل گویی که در باغچو مستان جامه را بدرید بر تنمن از دست غمت مشکل برم جانولی دل را تو آسان بردی از منبه قول دشمنان برگشتی...

غزل شمارهٔ ۳۸۶ – حافظ – غزلیات – خدا را کم نشین با خرقه پوشان 0

غزل شمارهٔ ۳۸۶ – حافظ – غزلیات – خدا را کم نشین با خرقه پوشان

خدا را کم نشین با خرقه پوشانرخ از رندان بی‌سامان مپوشاندر این خرقه بسی آلودگی هستخوشا وقت قبای می فروشاندر این صوفی وشان دردی ندیدمکه صافی باد عیش دردنوشانتو نازک طبعی و طاقت نیاریگرانی‌های مشتی دلق پوشانچو مستم کرده‌ای مستور منشینچو نوشم داده‌ای زهرم...

غزل شمارهٔ ۳۸۳ – حافظ – غزلیات – چندان که گفتم غم با طبیبان 0

غزل شمارهٔ ۳۸۳ – حافظ – غزلیات – چندان که گفتم غم با طبیبان

چندان که گفتم غم با طبیباندرمان نکردند مسکین غریبانآن گل که هر دم در دست بادیستگو شرم بادش از عندلیبانیا رب امان ده تا بازبیندچشم محبان روی حبیباندرج محبت بر مهر خود نیستیا رب مبادا کام رقیبانای منعم آخر بر خوان جودتتا چند باشیم...

غزل شمارهٔ ۳۷۹ – حافظ – غزلیات – سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم 0

غزل شمارهٔ ۳۷۹ – حافظ – غزلیات – سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویمکه من نسیم حیات از پیاله می‌جویمعبوس زهد به وجه خمار ننشیندمرید خرقه دردی کشان خوش خویمشدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوستکشید در خم چوگان خویش چون گویمگرم نه پیر مغان در به روی بگشایدکدام در...

غزل شمارهٔ ۳۷۴ – حافظ – غزلیات – بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم 0

غزل شمارهٔ ۳۷۴ – حافظ – غزلیات – بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیماگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزدمن و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیمشراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیمنسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیمچو در...

غزل شمارهٔ ۳۷۰ – حافظ – غزلیات – صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم 0

غزل شمارهٔ ۳۷۰ – حافظ – غزلیات – صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیم

صلاح از ما چه می‌جویی که مستان را صلا گفتیمبه دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیمدر میخانه‌ام بگشا که هیچ از خانقه نگشودگرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیممن از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکنبلایی کز حبیب...

غزل شمارهٔ ۳۶۹ – حافظ – غزلیات – ما ز یاران چشم یاری داشتیم 0

غزل شمارهٔ ۳۶۹ – حافظ – غزلیات – ما ز یاران چشم یاری داشتیم

ما ز یاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ما پنداشتیمتا درخت دوستی بر کی دهدحالیا رفتیم و تخمی کاشتیمگفت و گو آیین درویشی نبودور نه با تو ماجراها داشتیمشیوهٔ چشمت فریب جنگ داشتما غلط کردیم و صلح انگاشتیمگلبن حسنت نه خود شد دلفروزما...

غزل شمارهٔ ۳۶۳ – حافظ – غزلیات – دردم از یار است و درمان نیز هم 0

غزل شمارهٔ ۳۶۳ – حافظ – غزلیات – دردم از یار است و درمان نیز هم

دردم از یار است و درمان نیز همدل فدای او شد و جان نیز هماین که می‌گویند آن خوشتر ز حسنیار ما این دارد و آن نیز همیاد باد آن کو به قصد خون ماعهد را بشکست و پیمان نیز همدوستان در پرده می‌گویم...

غزل شمارهٔ ۳۵۸ – حافظ – غزلیات – غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۸ – حافظ – غزلیات – غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم

غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینمدواش جز می چون ارغوان نمی‌بینمبه ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفتچرا که مصلحت خود در آن نمی‌بینمز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیرچرا که طالع وقت آن چنان نمی‌بینمنشان اهل خدا عاشقیست با خود دارکه در مشایخ شهر این...

غزل شمارهٔ ۳۵۶ – حافظ – غزلیات – گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۶ – حافظ – غزلیات – گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینمز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینمشراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد بردلبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینممگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روزسخن با ماه می‌گویم...

غزل شمارهٔ ۳۵۵ – حافظ – غزلیات – حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۵ – حافظ – غزلیات – حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینمکه کشم رخت به میخانه و خوش بنشینمجام می گیرم و از اهل ریا دور شومیعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینمجز صراحی و کتابم نبود یار و ندیمتا حریفان دغا را به جهان کم بینمسر به آزادگی از خلق...

غزل شمارهٔ ۳۵۴ – حافظ – غزلیات – به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۴ – حافظ – غزلیات – به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یادمرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینمجهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریادکه کرد افسون و نیرنگش ملول...

غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنمگفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنمقامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشمدوستان از راست می‌رنجد نگارم چون کنمنکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوه‌ای فرمای تا من طبع را موزون کنمزردرویی می‌کشم زان...

غزل شمارهٔ ۳۴۸ – حافظ – غزلیات – دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۸ – حافظ – غزلیات – دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنماز دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنممایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمی‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنمبگشا بند قبا...

غزل شمارهٔ ۳۴۷ – حافظ – غزلیات – صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۷ – حافظ – غزلیات – صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنمدل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنمآن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنمبا...

غزل شمارهٔ ۳۴۴ – حافظ – غزلیات – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۴ – حافظ – غزلیات – عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم

عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنمدست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنمبی ماه مهرافروز خود تا بگذرانم روز خوددامی به راهی می‌نهم مرغی به دامی می‌زنماورنگ کو گلچهر کو نقش وفا و مهر کوحالی من اندر عاشقی داو تمامی می‌زنمتا...

غزل شمارهٔ ۳۳۹ – حافظ – غزلیات – خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۹ – حافظ – غزلیات – خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشمدل از پی نظر آید به سوی روزن چشمسزای تکیه گهت منظری نمی‌بینممنم ز عالم و این گوشه معین چشمبیا که لعل و گهر در نثار مقدم توز گنج خانه دل می‌کشم به روزن چشمسحر سرشک روانم...

غزل شمارهٔ ۳۳۵ – حافظ – غزلیات – در خرابات مغان گر گذر افتد بازم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۵ – حافظ – غزلیات – در خرابات مغان گر گذر افتد بازم

در خرابات مغان گر گذر افتد بازمحاصل خرقه و سجاده روان دربازمحلقه توبه گر امروز چو زهاد زنمخازن میکده فردا نکند در بازمور چو پروانه دهد دست فراغ بالیجز بدان عارض شمعی نبود پروازمصحبت حور نخواهم که بود عین قصوربا خیال تو اگر با...