برچسب: غزلیات

غزل شمارهٔ ۲۸۵۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چه جمال جان فزایی که میان جان مایی 0

غزل شمارهٔ ۲۸۵۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چه جمال جان فزایی که میان جان مایی

چه جمال جان فزایی که میان جان ماییتو به جان چه می‌نمایی تو چنین شکر چراییچو بدان تو راه یابی چو هزار مه بتابیتو چه آتش و چه آبی تو چنین شکر چراییغم عشق تو پیاده شده قلعه‌ها گشادهبه سپاه نور ساده تو چنین...

غزل شمارهٔ ۲۸۳۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی 0

غزل شمارهٔ ۲۸۳۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی

هله عاشقان بشارت که نماند این جداییبرسد وصال دولت بکند خدا خداییز کرم مزید آید دو هزار عید آیددو جهان مرید آید تو هنوز خود کجاییشکر وفا بکاری سر روح را بخاریز زمانه عار داری به نهم فلک برآییکرمت به خود کشاند به مراد...

غزل شمارهٔ ۲۷۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در شرابم چیز دیگر ریختی درریختی 0

غزل شمارهٔ ۲۷۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در شرابم چیز دیگر ریختی درریختی

در شرابم چیز دیگر ریختی درریختیباده تنها نیست این آمیختی آمیختیبار دیگر توبه‌ها را سوختی درسوختیبار دیگر فتنه را انگیختی انگیختیچون بدیدم در سرم سودای تو سودای توآمدی در گردنم آویختی آویختیطره‌های مشک را دربافتی دربافتیتارهای صبر را بگسیختی بگسیختیتو اگر منکر شدی گویم...

غزل شمارهٔ ۲۷۶۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ماها چو به چرخ دل برآیی 0

غزل شمارهٔ ۲۷۶۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ماها چو به چرخ دل برآیی

ماها چو به چرخ دل برآییچون جان به تن جهان درآییماها چه لطیف و خوش لقاییای ماه بگو که از کجاییداریم ز عشق تو براتیوز قند لطیف تو نباتیاز لعل لبت بده زکاتیای ماه بگو که از کجاییای یوسف جان که در نخاسیدر حسن...

غزل شمارهٔ ۲۷۲۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – به کوی دل فرورفتم زمانی 0

غزل شمارهٔ ۲۷۲۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – به کوی دل فرورفتم زمانی

به کوی دل فرورفتم زمانیهمی‌جستم ز حال دل نشانیکه تا چون است احوال دل منکه از وی در فغان دیدم جهانیز گفتار حکیمان بازجستمبه هر وادی و شهری داستانیهمه از دست دل فریاد کردندفتادم زین حدیث اندر گمانیز عقل خود سفر کردم سوی دلندیدم...

غزل شمارهٔ ۲۶۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره شه ساقی رسیدی 0

غزل شمارهٔ ۲۶۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره شه ساقی رسیدی

دگرباره شه ساقی رسیدیمرا در حلقه مستان کشیدیدگرباره شکستی تو بها رابه جامی پرده‌ها را بردریدیدگربار ای خیال فتنه انگیزچو می بر مغز مستان بردویدیبیا ای آهو از نافت پدید استکه از نسرین و نیلوفر چریدیهمه صحرا گل است و ارغوان استبدان یک دم...

غزل شمارهٔ ۲۶۶۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – از این تنگین قفس جانا پریدی 0

غزل شمارهٔ ۲۶۶۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – از این تنگین قفس جانا پریدی

از این تنگین قفس جانا پریدیوزین زندان طراران رهیدیز روی آینه گل دور کردیدر آیینه بدیدی آنچ دیدیخبرها می‌شنیدی زیر و بالابر آن بالا ببین آنچ شنیدیچو آب و گل به آب و گل سپردیقماش روح بر گردون کشیدیز گردش‌های جسمانی بجستیبه گردش‌های روحانی...

غزل شمارهٔ ۲۵۵۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – کجا شد عهد و پیمانی که می‌کردی نمی‌گویی 0

غزل شمارهٔ ۲۵۵۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – کجا شد عهد و پیمانی که می‌کردی نمی‌گویی

کجا شد عهد و پیمانی که می‌کردی نمی‌گوییکسی را کو به جان و دل تو را جوید نمی‌جوییدل افکاری که روی خود به خون دیده می‌شویدچرا از وی نمی‌داری دو دست خود نمی‌شوییمثال تیر مژگانت شدم من راست یک سانتچرا ای چشم بخت من...

غزل شمارهٔ ۲۴۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای زده مطرب غمت در دل ما ترانه‌ای 0

غزل شمارهٔ ۲۴۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای زده مطرب غمت در دل ما ترانه‌ای

ای زده مطرب غمت در دل ما ترانه‌ایدر سر و در دماغ جان جسته ز تو فسانه‌ایچونک خیال خوش دمت از سوی غیب دردمدز آتش عشق برجهد تا به فلک زبانه‌ایزهره عشق چون بزد پنجه خود در آب و گلقامت ما چو چنگ شد...

غزل شمارهٔ ۲۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی

تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهینم ندهی به کشت من آب به این و آن دهیجان منی و یار من دولت پایدار منباغ من و بهار من باغ مرا خزان دهییا جهت ستیز من یا جهت گریز منوقت نبات ریز من وعده...

غزل شمارهٔ ۲۴۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنینی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنیچشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف راچونک بخفت بر زرش دست دراز می‌کنیسلسله‌ای گشاده‌ای دام ابد نهاده‌ایبند کی سخت می‌کنی بند کی باز می‌کنیعاشق بی‌گناه را بهر...

غزل شمارهٔ ۲۴۶۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۶۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی

تو نه چنانی که منم من نه چنانم که توییتو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که توییمن همه در حکم توام تو همه در خون منیگر مه و خورشید شوم من کم از آنم که توییبا همه ای رشک پری...

غزل شمارهٔ ۲۴۵۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۵۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدی

ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدیگاهی ز غم مجنون شدی گاهی ز محنت خون شدیدر عشق تو چون دم زدم صد فتنه شد اندر عدمای مطرب شیرین قدم می‌زن نوا تا صبحدمگفتم که شد هنگام می ما غرقه اندر وام مینی...

غزل شمارهٔ ۲۳۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای خداوند یکی یار جفاکارش ده 0

غزل شمارهٔ ۲۳۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای خداوند یکی یار جفاکارش ده

ای خداوند یکی یار جفاکارش دهدلبری عشوه ده سرکش خون خوارش دهتا بداند که شب ما به چه سان می‌گذردغم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش دهچند روزی جهت تجربه بیمارش کنبا طبیبی دغلی پیشه سر و کارش دهببرش سوی بیابان و کن...

غزل شمارهٔ ۲۳۲۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده 0

غزل شمارهٔ ۲۳۲۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده

روزی تو مرا بینی میخانه درافتادهدستار گرو کرده بیزار ز سجادهمن مست و حریفم مست زلف خوش او در دستاحسنت زهی شاهد شاباش زهی بادهلب نیز شده مستک گم کرده ره بوسهمن مستک و لب مستک و آن بوسه قوادهاین دلبر پرفتنه با جمله...

غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من بیخود و تو بیخود 0

غزل شمارهٔ ۲۳۰۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من بیخود و تو بیخود

من بیخود و تو بیخود (من مست و تو دیوانه) ما را کی برد خانهمن چند تو را (صد بار تو را) گفتم کم خور دو سه پیمانهدر شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینمهر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانهجانا به خرابات آ...

غزل شمارهٔ ۲۲۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله 0

غزل شمارهٔ ۲۲۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله

ای عاشقان ای عاشقان دیوانه‌ام کو سلسلهای سلسله جنبان جان عالم ز تو پرغلغلهزنجیر دیگر ساختی در گردنم انداختیوز آسمان درتاختی تا رهزنی بر قافلهبرخیز ای جان از جهان برپر ز خاک خاکدانکز بهر ما بر آسمان گردان شده‌ست این مشعلهآن را که باشد...

غزل شمارهٔ ۲۲۷۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده 0

غزل شمارهٔ ۲۲۷۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده

این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمدهسرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمدهخانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شدهصد عقل و جان اندر پیش بی‌دست و بی‌پا آمدهآمد به مکر آن لعل لب کفچه به کف آتش طلبتا...

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بگردان و بزن ساز نو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بگردان و بزن ساز نو

پرده بگردان و بزن ساز نوهین که رسید از فلک آواز نوتازه و خندان نشود گوش و هوشتا ز خرد درنرسد راز نواین بکند زهره که چون ماه دیداو بزند چنگ طرب ساز نوخیز سبک رطل گران را بیارتا ببرم شرم ز هنباز نوبرجه...

غزل شمارهٔ ۲۲۴۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آینه جان شده چهره تابان تو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۴۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آینه جان شده چهره تابان تو

آینه جان شده چهره تابان توهر دو یکی بوده‌ایم جان من و جان توماه تمام درست خانه دل آن توستعقل که او خواجه بود بنده و دربان توروح ز روز الست بود ز روی تو مستچند که از آب و گل بود پریشان توگل...