برچسب: غزلیات

غزل شمارهٔ ۲۲۱۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۱۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوپیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگوسخن رنج مگو جز سخن گنج مگوور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگودوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفتآمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگوگفتم ای عشق من...

غزل شمارهٔ ۲۲۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو

گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مروکه مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مروآفتاب و فلک اندر کنف سایه توستگر رود این فلک و اختر تابان تو مروای که درد سخنت صافتر از طبع لطیفگر رود صفوت این طبع...

غزل شمارهٔ ۲۲۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او 0

غزل شمارهٔ ۲۲۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او

طرب اندر طرب است او که در عقل شکست اوتو ببین قدرت حق را چو درآمد خوش و مست اوهمه امروز چنانیم که سر از پای ندانیمهمه تا حلق درآییم و در این حلقه نشست اوچو چنین باشد محرم کی خورد غم کی خورد...

غزل شمارهٔ ۲۲۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو

عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنوکم عمارت کن که ویرانت کنم نیکو شنوگر دو صد خانه کنی زنبوروار و مورواربی‌کس و بی‌خان و بی‌مانت کنم نیکو شنوتو بر آنک خلق مست تو شوند از مرد و زنمن بر آنک مست و حیرانت کنم...

غزل شمارهٔ ۲۲۰۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۰۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو

ای جهان برهم زده سودای تو سودای توچاشنی عمرم از حلوای تو حلوای تودامن گردون پر از در است و مروارید و لعلمی‌دوانند جانب دریای تو دریای توجان‌های عاشقان چون سیل‌ها غلطان شدهتا بریزد جمله را در پای تو در پای توجان‌های عاشقان چون...

غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو

خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مروای حیات دوستان در بوستان بی‌من مروای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متابای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرواین جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش استاین جهان بی‌من...

غزل شمارهٔ ۲۱۶۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۶۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو

دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان توکه هر بندی که بربندی بدرانم به جان توچو چرخم من چو ماهم من چو شمعم من ز تاب توهمه عقلم همه عشقم همه جانم به جان تونشاط من ز کار تو خمار من ز خار توبه هر...

غزل شمارهٔ ۲۱۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۶۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو

چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای توبهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای توروان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشدمرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای توتو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه...

غزل شمارهٔ ۲۱۶۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – اگر نه عاشق اویم چه می‌پویم به کوی او 0

غزل شمارهٔ ۲۱۶۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – اگر نه عاشق اویم چه می‌پویم به کوی او

اگر نه عاشق اویم چه می‌پویم به کوی اووگر نه تشنه اویم چه می‌جویم به جوی اوبر این مجنون چه می‌بندم مگر بر خویش می‌خندمکه او زنجیر نپذیرد مگر زنجیر موی اوببر عقلم ببر هوشم که چون پنبه‌ست در گوشمچو گوشم رست از این...

غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو

سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تودوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان توفتنه گر است نام تو پرشکر است دام توباطرب است جام تو بانمک است نان تومرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشیچند نهان کنی که می فاش...

شمارهٔ ۲۱۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو 0

شمارهٔ ۲۱۳۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو

نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شواز جنگ می‌ترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شوماییم مست ایزدی زان باده‌های سرمدیتو عاقلی و فاضلی دربند نام و ننگ شورفتیم سوی شاه دین با جامه‌های کاغذینتو عاشق نقش آمدی همچون قلم در...

غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او 0

غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی اوشوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی اومعشوق را جویان شود دکان او ویران شودبر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی اودر عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شودآن کو چنین...

غزل شمارهٔ ۲۱۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بازرسید آن بت زیبای من 0

غزل شمارهٔ ۲۱۱۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بازرسید آن بت زیبای من

بازرسید آن بت زیبای منخرمی این دم و فردای مندر نظرش روشنی چشم مندر رخ او باغ و تماشای منعاقبت امر به گوشش رسیدبانگ من و نعره و هیهای منبر در من کیست که در می‌زندجان و جهان است و تمنای منگر نزند او...

غزل شمارهٔ ۲۱۰۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منی جان منی جان من 0

غزل شمارهٔ ۲۱۰۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منی جان منی جان من

جان منی جان منی جان منآن منی آن منی آن منشاه منی لایق سودای منقند منی لایق دندان مننور منی باش در این چشم منچشم من و چشمه حیوان منگل چو تو را دید به سوسن بگفتسرو من آمد به گلستان مناز دو پراکنده...

غزل شمارهٔ ۲۰۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – با من صنما دل یک دله کن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – با من صنما دل یک دله کن

با من صنما دل یک دله کنگر سر ننهم آنگه گله کنمجنون شده‌ام از بهر خدازان زلف خوشت یک سلسله کنسی پاره به کف در چله شدیسی پاره منم ترک چله کنمجهول مرو با غول مروزنهار سفر با قافله کنای مطرب دل زان نغمه...

غزل شمارهٔ ۲۰۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تازه شد از او باغ و بر من 0

غزل شمارهٔ ۲۰۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تازه شد از او باغ و بر من

تازه شد از او باغ و بر منشاخ گل من نیلوفر منگشته است روان در جوی وفاآب حیوان از کوثر منای روی خوشت دین و دل منای بوی خوشت پیغامبر منهر لحظه مرا در پیش رختآیینه کند آهنگر منمن خشک لبم من چشم ترماین...

غزل شمارهٔ ۲۰۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من کجا بودم عجب بی‌تو این چندین زمان 0

غزل شمارهٔ ۲۰۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – من کجا بودم عجب بی‌تو این چندین زمان

من کجا بودم عجب بی‌تو این چندین زماندر پی تو همچو تیر در کف تو چون کمانتو مرا دستور ده تا بگویم حال دهگر چه ازرق پوش شد شیخ ما چون آسمانبرگشا این پرده را تازه کن پژمرده راتا رود خاکی به خاک تا...

غزل شمارهٔ ۲۰۳۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۳۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کنترک من خراب شب گرد مبتلا کنماییم و موج سودا شب تا به روز تنهاخواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کناز من گریز تا تو هم در بلا نیفتیبگزین ره سلامت ترک ره بلا کنماییم و...

غزل شمارهٔ ۲۰۲۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای خدا این وصل را هجران مکن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۲۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای خدا این وصل را هجران مکن

ای خدا این وصل را هجران مکنسرخوشان عشق را نالان مکنباغ جان را تازه و سرسبز دارقصد این مستان و این بستان مکنچون خزان بر شاخ و برگ دل مزنخلق را مسکین و سرگردان مکنبر درختی کشیان مرغ توستشاخ مشکن مرغ را پران مکنجمع...

غزل شمارهٔ ۲۰۱۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ساقیا برخیز و می در جام کن 0

غزل شمارهٔ ۲۰۱۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ساقیا برخیز و می در جام کن

ساقیا برخیز و می در جام کنوز شراب عشق دل را دام کننام رندی را بکن بر خود درستخویشتن را لاابالی نام کنچرخ گردنده تو را چون رام شدمرکب بی‌مرکبی را رام کنآتش بی‌باکی اندر چرخ زنخاک تیره بر سر ایام کنمذهب زناربندان پیشه...