دسته: ادبیات

غزل شمارهٔ ۳۲۷ – حافظ – غزلیات – مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم 0

غزل شمارهٔ ۳۲۷ – حافظ – غزلیات – مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارمهواداران کویش را چو جان خویشتن دارمصفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویمفروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارمبه کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصلچه فکر از خبث بدگویان...

غزل شمارهٔ ۳۲۴ – حافظ – غزلیات – گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم 0

غزل شمارهٔ ۳۲۴ – حافظ – غزلیات – گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارمهمچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارمبه طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جامخون دل عکس برون می‌دهد از رخسارمپرده مطربم از دست برون خواهد بردآه اگر زان که در این پرده نباشد بارمپاسبان حرم دل شده‌ام...

غزل شمارهٔ ۳۲۰ – حافظ – غزلیات – دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم 0

غزل شمارهٔ ۳۲۰ – حافظ – غزلیات – دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم

دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدمنقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدمابروی یار در نظر و خرقه سوختهجامی به یاد گوشه محراب می‌زدمهر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجستبازش ز طره تو به مضراب می‌زدمروی نگار در نظرم جلوه می‌نمودوز دور...

غزل شمارهٔ ۳۱۹ – حافظ – غزلیات – سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم 0

غزل شمارهٔ ۳۱۹ – حافظ – غزلیات – سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم

سال‌ها پیروی مذهب رندان کردمتا به فتوی خرد حرص به زندان کردممن به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردمسایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روانکه من این خانه به سودای تو ویران کردمتوبه کردم که نبوسم...

غزل شمارهٔ ۳۱۸ – حافظ – غزلیات – مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم 0

غزل شمارهٔ ۳۱۸ – حافظ – غزلیات – مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردمتو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دمبه سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داریبه درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردمنه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت...

غزل شمارهٔ ۳۱۷ – حافظ – غزلیات – فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم 0

غزل شمارهٔ ۳۱۷ – حافظ – غزلیات – فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادمبنده عشقم و از هر دو جهان آزادمطایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در این دامگه حادثه چون افتادممن ملک بودم و فردوس برین جایم بودآدم آورد در این دیر خراب آبادمسایه طوبی و دلجویی حور و...

غزل شمارهٔ ۳۱۶ – حافظ – غزلیات – زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم 0

غزل شمارهٔ ۳۱۶ – حافظ – غزلیات – زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادممی مخور با همه کس تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فریادمزلف را حلقه مکن تا نکنی در بندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادمیار بیگانه مشو...

غزل شمارهٔ ۳۱۰ – حافظ – غزلیات – مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام 0

غزل شمارهٔ ۳۱۰ – حافظ – غزلیات – مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیامخیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدامیا رب این قافله را لطف ازل بدرقه بادکه از او خصم به دام آمد و معشوقه به کامماجرای من و معشوق مرا پایان نیستهر چه آغاز ندارد نپذیرد انجامگل ز حد...

غزل شمارهٔ ۳۰۰ – حافظ – غزلیات – هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک 0

غزل شمارهٔ ۳۰۰ – حافظ – غزلیات – هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاکگرم تو دوستی از دشمنان ندارم باکمرا امید وصال تو زنده می‌داردو گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاکنفس نفس اگر از باد نشنوم بویشزمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاکرود به خواب دو چشم...

غزل شمارهٔ ۲۹۷ – حافظ – غزلیات – زبان خامه ندارد سر بیان فراق 0

غزل شمارهٔ ۲۹۷ – حافظ – غزلیات – زبان خامه ندارد سر بیان فراق

زبان خامه ندارد سر بیان فراقوگرنه شرح دهم با تو داستان فراقدریغ مدت عمرم که بر امید وصالبه سر رسید و نیامد به سر زمان فراقسری که بر سر گردون به فخر می‌سودمبه راستان که نهادم بر آستان فراقچگونه باز کنم بال در هوای...

غزل شمارهٔ ۲۹۶ – حافظ – غزلیات – طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف 0

غزل شمارهٔ ۲۹۶ – حافظ – غزلیات – طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف

طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کفگر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرفطرف کرم ز کس نبست این دل پر امید منگر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرفاز خم ابروی توام هیچ گشایشی نشدوه که در این خیال کج عمر...

غزل شمارهٔ ۲۹۴ – حافظ – غزلیات – در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع 0

غزل شمارهٔ ۲۹۴ – حافظ – غزلیات – در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعشب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمعروز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرستبس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمعرشته صبرم به مقراض غمت ببریده شدهمچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمعگر...

غزل شمارهٔ ۲۹۱ – حافظ – غزلیات – ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش 0

غزل شمارهٔ ۲۹۱ – حافظ – غزلیات – ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویشبیرون کشید باید از این ورطه رخت خویشاز بس که دست می‌گزم و آه می‌کشمآتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویشدوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرودگل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویشکای دل...

غزل شمارهٔ ۲۹۰ – حافظ – غزلیات – دلم رمیده شد و غافلم من درویش 0

غزل شمارهٔ ۲۹۰ – حافظ – غزلیات – دلم رمیده شد و غافلم من درویش

دلم رمیده شد و غافلم من درویشکه آن شکاری سرگشته را چه آمد پیشچو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزمکه دل به دست کمان ابروییست کافرکیشخیال حوصله بحر می‌پزد هیهاتچه‌هاست در سر این قطره محال اندیشبنازم آن مژه شوخ عافیت کش راکه موج می‌زندش...

غزل شمارهٔ ۲۸۴ – حافظ – غزلیات – هاتفی از گوشه میخانه دوش 0

غزل شمارهٔ ۲۸۴ – حافظ – غزلیات – هاتفی از گوشه میخانه دوش

هاتفی از گوشه میخانه دوشگفت ببخشند گنه می بنوشلطف الهی بکند کار خویشمژده رحمت برساند سروشاین خرد خام به میخانه برتا می لعل آوردش خون به جوشگر چه وصالش نه به کوشش دهندهر قدر ای دل که توانی بکوشلطف خدا بیشتر از جرم ماستنکته...

غزل شمارهٔ ۲۸۰ – حافظ – غزلیات – چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش 0

غزل شمارهٔ ۲۸۰ – حافظ – غزلیات – چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش

چو برشکست صبا زلف عنبرافشانشبه هر شکسته که پیوست تازه شد جانشکجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهمکه دل چه می‌کشد از روزگار هجرانشزمانه از ورق گل مثال روی تو بستولی ز شرم تو در غنچه کرد پنهانشتو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه...

غزل شمارهٔ ۲۷۸ – حافظ – غزلیات – شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش 0

غزل شمارهٔ ۲۷۸ – حافظ – غزلیات – شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورشکه تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورشسماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایشمذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورشبیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمنبه لعب زهره...

غزل شمارهٔ ۲۷۷ – حافظ – غزلیات – فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش 0

غزل شمارهٔ ۲۷۷ – حافظ – غزلیات – فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارشگل در اندیشه که چون عشوه کند در کارشدلربایی همه آن نیست که عاشق بکشندخواجه آن است که باشد غم خدمتگارشجای آن است که خون موج زند در دل لعلزین تغابن که خزف می‌شکند بازارشبلبل از...

غزل شمارهٔ ۲۷۶ – حافظ – غزلیات – باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش 0

غزل شمارهٔ ۲۷۶ – حافظ – غزلیات – باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدشبر جفای خار هجران صبر بلبل بایدشای دل اندر بند زلفش از پریشانی منالمرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدشرند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کارکار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدشتکیه بر...

غزل شمارهٔ ۲۷۲ – حافظ – غزلیات – بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش 0

غزل شمارهٔ ۲۷۲ – حافظ – غزلیات – بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باشوین سوخته را محرم اسرار نهان باشزان باده که در میکده عشق فروشندما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باشدر خرقه چو آتش زدی ای عارف سالکجهدی کن و سرحلقه رندان جهان باشدلدار که گفتا...