برچسب: محسن-چاوشی

غزل شمارهٔ ۲۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی 0

غزل شمارهٔ ۲۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی

تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهینم ندهی به کشت من آب به این و آن دهیجان منی و یار من دولت پایدار منباغ من و بهار من باغ مرا خزان دهییا جهت ستیز من یا جهت گریز منوقت نبات ریز من وعده...

غزل شمارهٔ ۲۱۵۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۵۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو

هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگومست و خراب می‌روی خانه به خانه کو به کوبا کی حریف بوده‌ای بوسه ز کی ربوده‌ایزلف که را گشوده‌ای حلقه به حلقه مو به مونی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنیخفیه روی...

غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو

سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تودوش چه خورده‌ای دلا راست بگو به جان توفتنه گر است نام تو پرشکر است دام توباطرب است جام تو بانمک است نان تومرده اگر ببیندت فهم کند که سرخوشیچند نهان کنی که می فاش...

غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او 0

غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او

ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی اوشوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی اومعشوق را جویان شود دکان او ویران شودبر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی اودر عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شودآن کو چنین...

غزل شمارهٔ ۲۱۰۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منی جان منی جان من 0

غزل شمارهٔ ۲۱۰۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منی جان منی جان من

جان منی جان منی جان منآن منی آن منی آن منشاه منی لایق سودای منقند منی لایق دندان مننور منی باش در این چشم منچشم من و چشمه حیوان منگل چو تو را دید به سوسن بگفتسرو من آمد به گلستان مناز دو پراکنده...

غزل شمارهٔ ۲۰۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان 0

غزل شمارهٔ ۲۰۰۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان

شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشانبرکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشانچون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغهمه دیوند که ابلیس بود مهترشانهمه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگهین چرا غره شدستی تو به سیم و...

غزل شمارهٔ ۱۸۴۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن 0

غزل شمارهٔ ۱۸۴۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکنهمچو کسان بی‌گنه روی به آسمان مکنرو ترش و گران کنی تا سر خود نهان کنیبار دگر گرفتمت بار دگر همان مکنباده خاص خورده‌ای جام خلاص خورده‌ایبوی شراب می زند لخلخه در دهان مکنچون سر عشق نیستت...

غزل شمارهٔ ۱۸۲۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن 0

غزل شمارهٔ ۱۸۲۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن

دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکنچون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکنباده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ایبوی شراب می زند خربزه در دهان مکنروز الست جان تو خورد میی ز خوان توخواجه لامکان تویی بندگی مکان مکندوش شراب ریختی وز بر ما...

غزل شمارهٔ ۱۸۲۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۲۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من

ای شده از جفای تو جانب چرخ دود منجور مکن که بشنود شاد شود حسود منبیش مکن تو دود را شاد مکن حسود راوه که چه شاد می شود از تلف وجود منتلخ مکن امید من ای شکر سپید منتا ندرم ز دست تو...

غزل شمارهٔ ۱۸۱۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۱۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل منوا دل من وا دل من وا دل من وا دل منقصد کنی بر تن من شاد شود دشمن منوانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل منواله و مجنون دل من خانه پرخون دل...

غزل شمارهٔ ۱۸۱۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من 0

غزل شمارهٔ ۱۸۱۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل منوا دل من وا دل من وا دل من وا دل منقصد کنی بر تن من شاد شود دشمن منوانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل منواله و شیدا دل من بی‌سر و بی‌پا...

غزل شمارهٔ ۱۷۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین 0

غزل شمارهٔ ۱۷۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین

این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقیناز آسمان خوشتر شده در نور او روی زمینبی‌هوشی جان‌هاست این یا گوهر کان‌هاست اینیا سرو بستان‌هاست این یا صورت روح الامینسرمستی جان جهان معشوقه چشم و دهانویرانی کسب و دکان یغماجی تقوا و دینخورشید و...

غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این 0

غزل شمارهٔ ۱۷۹۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این

این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است اینخضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است ایناین باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است اینسرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است اینآن جان جان افزاست این یا جنت...

غزل شمارهٔ ۱۴۰۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۰۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم

تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسمنیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسمخوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره آتش شده‌امخانه بسوزم بروم تا به بیابان برسمخاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شومآب شوم سجده کنان تا به گلستان برسمچونک فتادم ز...

غزل شمارهٔ ۱۳۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدمدر من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدمشاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدمچندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدمآنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا رومبازم رهان بازم رهان کاینجا...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌اماین بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌امدل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌امعقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌امای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمیدیوانه هم نندیشد آن کاندر...

غزل شمارهٔ ۱۲۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منست او هی مزنیدش 0

غزل شمارهٔ ۱۲۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منست او هی مزنیدش

جان منست او هی مزنیدشآن منست او هی مبریدشآب منست او نان منست اومثل ندارد باغ امیدشباغ و جنانش آب روانشسرخی سیبش سبزی بیدشمتصلست او معتدلست اوشمع دلست او پیش کشیدشهر که ز غوغا وز سر سوداسر کشد این جا سر ببریدشهر که ز...

غزل شمارهٔ ۱۰۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر 0

غزل شمارهٔ ۱۰۸۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر

همه صیدها بکردی هله میر بار دیگرسگ خویش را رها کن که کند شکار دیگرهمه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردیمنشین ز پای یک دم که بماند کار دیگرهمه نقدها شمردی به وکیل درسپردیبشنو از این محاسب عدد و شمار دیگرتو بسی سمن بران را...

غزل شمارهٔ ۶۴۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای قوم به حج رفته کجایید کجایید 0

غزل شمارهٔ ۶۴۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

ای قوم به حج رفته کجایید کجاییدمعشوق همین جاست بیایید بیاییدمعشوق تو همسایه و دیوار به دیواردر بادیه سرگشته شما در چه هواییدگر صورت بی‌صورت معشوق ببینیدهم خواجه و هم خانه و هم کعبه شماییدده بار از آن راه بدان خانه برفتیدیک بار از...

غزل شمارهٔ ۶۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید 0

غزل شمارهٔ ۶۳۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

بمیرید بمیرید در این عشق بمیریددر این عشق چو مردید همه روح پذیریدبمیرید بمیرید و زین مرگ مترسیدکز این خاک برآیید سماوات بگیریدبمیرید بمیرید و زین نفس ببریدکه این نفس چو بندست و شما همچو اسیریدیکی تیشه بگیرید پی حفره زندانچو زندان بشکستید همه...