قاب روزانه بلاگ

غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدمدولت عشق آمد و من دولت پاینده شدمدیده سیر است مرا جان دلیر است مرازهره شیر است مرا زهره تابنده شدمگفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ایرفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدمگفت که سرمست نه‌ای رو...

غزل شمارهٔ ۱۳۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدمدر من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدمشاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدمچندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدمآنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا رومبازم رهان بازم رهان کاینجا...

غزل شمارهٔ ۱۳۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم

تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنمهر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنمهر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بوددر هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنمدرها اگر بسته شود زین خانقاه شش دریآن ماه رو...

غزل شمارهٔ ۱۳۸۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۸۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم

هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درمدر خانه گر می باشدم پیشش نهم با وی خورممستی که شد مهمان من جان منست و آن منتاج من و سلطان من تا برنشیند بر سرمای یار من وی خویش من مستی بیاور پیش منروزی که...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم

آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدمدر چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدمسرمایه مستی منم هم دایه هستی منمبالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدمآنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدمبرگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدمگفتم بیا...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنمتو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنمهر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظریشب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنمگه همچو باز آشنا بر دست تو...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنموین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنمهفت اختر بی‌آب را کاین خاکیان را می خورندهم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنماز شاه بی‌آغاز من پران شدم چون باز منتا جغد طوطی خوار را در...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم

ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنموی مطربان ای مطربان دف شما پرزر کنمای تشنگان ای تشنگان امروز سقایی کنموین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنمای بی‌کسان ای بی‌کسان جاء الفرج جاء الفرجهر خسته غمدیده را سلطان کنم سنجر کنمای کیمیا...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌اماین بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌امدل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌امعقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌امای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمیدیوانه هم نندیشد آن کاندر...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام

ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌امزان می که در پیمانه‌ها اندرنگنجد خورده‌اممستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کنمر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده‌امای پادشاه صادقان چون من منافق دیده‌ایبا زندگانت زنده‌ام با مردگانت مرده‌امبا دلبران و...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم

آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیمگرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیمامروز چون زنبورها پران شویم از گل به گلتا در عسل خانه جهان شش گوشه آبادان کنیمآمد رسولی از چمن کاین طبل را پنهان مزنما طبل خانه عشق را از نعره‌ها...

غزل شمارهٔ ۱۳۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رفت عمرم در سر سودای دل 0

غزل شمارهٔ ۱۳۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رفت عمرم در سر سودای دل

رفت عمرم در سر سودای دلوز غم دل نیستم پروای دلدل به قصد جان من برخاستهمن نشسته تا چه باشد رای دلدل ز حلقه دین گریزد زانک هستحلقه زلفین خوبان جای دلگرد او گردم که دل را گرد کردکو رسد فریادم از غوغای دلخواب...

غزل شمارهٔ ۱۳۱۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک 0

غزل شمارهٔ ۱۳۱۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک

آن میر دروغین بین با اسپک و با زینکشنگینک و منگینک سربسته به زرینکچون منکر مرگست او گوید که اجل کو کومرگ آیدش از شش سو گوید که منم اینکگوید اجلش کای خر کو آن همه کر و فروان سبلت و آن بینی وان...

غزل شمارهٔ ۱۳۱۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رو رو که نه‌ای عاشق ای زلفک و ای خالک 0

غزل شمارهٔ ۱۳۱۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – رو رو که نه‌ای عاشق ای زلفک و ای خالک

رو رو که نه‌ای عاشق ای زلفک و ای خالکای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالکبا مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچکبر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالکای نازک نازک‌دل دل جو که دلت ماندروزی که جدا مانی از...

غزل شمارهٔ ۱۲۸۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش 0

غزل شمارهٔ ۱۲۸۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش

دلی کز تو سوزد چه باشد دوایشچو تشنه تو باشد که باشد سقایشچو بیمار گردد به بازار گردددکان تو جوید لب قندخایشتویی باغ و گلشن تویی روز روشنمکن دل چو آهن مران از لقایشبه درد و به زاری به اندوه و خواریعجب چند داری...

غزل شمارهٔ ۱۲۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منست او هی مزنیدش 0

غزل شمارهٔ ۱۲۸۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – جان منست او هی مزنیدش

جان منست او هی مزنیدشآن منست او هی مبریدشآب منست او نان منست اومثل ندارد باغ امیدشباغ و جنانش آب روانشسرخی سیبش سبزی بیدشمتصلست او معتدلست اوشمع دلست او پیش کشیدشهر که ز غوغا وز سر سوداسر کشد این جا سر ببریدشهر که ز...

غزل شمارهٔ ۱۲۴۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش 0

غزل شمارهٔ ۱۲۴۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش

آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمشو آنک می‌کرد او کرانه در میان آوردمشآنک عشوه کار او بد عشوه‌ای بنمودمشو آنک از من سر کشیدی کشکشان آوردمشآنک هر صبحی تقاضا می‌کند جان را ز مناز تقاضا بر تقاضا من به جان آوردمشجان سرگردان...

غزل شمارهٔ ۱۲۲۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمش 0

غزل شمارهٔ ۱۲۲۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمش

دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمشآنک بجست از کفم بار دگر بگیرمشآنک به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمشگر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمشدل بگداخت چون شکر بازفسرد چون جگرباز روان شد از بصر تا به نظر بگیرمشراه برم...

غزل شمارهٔ ۱۲۱۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس 0

غزل شمارهٔ ۱۲۱۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس

دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرسچشم من اندرنگر از می و ساغر مپرسجوشش خون را ببین از جگر مؤمنانوز ستم و ظلم آن طره کافر مپرسسکه شاهی ببین در رخ همچون زرمنقش تمامی بخوان پس تو ز زرگر مپرسعشق چو لشکر کشید...

غزل شمارهٔ ۱۲۰۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس 0

غزل شمارهٔ ۱۲۰۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس

حال ما بی‌آن مه زیبا مپرسآنچ رفت از عشق او بر ما مپرسزیر و بالا از رخش پرنور بینز اهتزاز آن قد و بالا مپرسگوهر اشکم نگر از رشک عشقوز صفا و موج آن دریا مپرسدر میان خون ما پا درمنههیچم از صفرا و...