برچسب: اجراهای-خصوصی

غزل ۳۸۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم 0

غزل ۳۸۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم

نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرمبرفت در همه عالم به بی دلی خبرمنه بخت و دولت آنم که با تو بنشینمنه صبر و طاقت آنم که از تو درگذرممن از تو روی نخواهم به دیگری آوردکه زشت باشد هر روز قبله دگرمبلای عشق...

غزل ۳۶۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام 0

غزل ۳۶۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغامتو مستریح و به افسوس می‌رود ایامشبی نپرسی و روزی که دوستدارانمچگونه شب به سحر می‌برند و روز به شامببردی از دل من مهر هر کجا صنمیستمرا که قبله گرفتم چه کار با اصنامبه کام...

غزل ۳۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال 0

غزل ۳۴۷ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصالشب فراق نخفتیم لاجرم ز خیالبدار یک نفس ای قائد این زمام جمالکه دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمالدگر به گوش فراموش عهد سنگین دلپیام ما که رساند مگر نسیم شمالبه تیغ هندی دشمن قتال می‌نکندچنان که...

غزل ۲۰۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تو را نادیدن ما غم نباشد 0

غزل ۲۰۳ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – تو را نادیدن ما غم نباشد

تو را نادیدن ما غم نباشدکه در خیلت به از ما کم نباشدمن از دست تو در عالم نهم رویولیکن چون تو در عالم نباشدعجب گر در چمن برپای خیزیکه سرو راست پیشت خم نباشدمبادا در جهان دلتنگ روییکه رویت بیند و خرم نباشدمن...

غزل ۱۳۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – عشق در دل ماند و یار از دست رفت 0

غزل ۱۳۸ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – عشق در دل ماند و یار از دست رفت

عشق در دل ماند و یار از دست رفتدوستان دستی که کار از دست رفتای عجب گر من رسم در کام دلکی رسم چون روزگار از دست رفتبخت و رای و زور و زر بودم دریغکاندر این غم هر چهار از دست رفتعشق و...

غزل ۲۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ما را همه شب نمی‌برد خواب 0

غزل ۲۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – ما را همه شب نمی‌برد خواب

ما را همه شب نمی‌برد خوابای خفته روزگار دریابدر بادیه تشنگان بمردندوز حله به کوفه می‌رود آبای سخت کمان سست پیماناین بود وفای عهد اصحابخار است به زیر پهلوانمبی روی تو خوابگاه سنجابای دیده عاشقان به رویتچون روی مجاوران به محرابمن تن به قضای...

غزل ۱۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را 0

غزل ۱۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را

برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام رابر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام راهر ساعت از نو قبله‌ای با بت پرستی می‌رودتوحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام رامی با جوانان خوردنم باری تمنا می‌کندتا کودکان در پی فتند...

غزل ۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – اگر تو فارغی از حال دوستان یارا 0

غزل ۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

اگر تو فارغی از حال دوستان یارافراغت از تو میسر نمی‌شود ما راتو را در آینه دیدن جمال طلعت خویشبیان کند که چه بودست ناشکیبا رابیا که وقت بهارست تا من و تو به همبه دیگران بگذاریم باغ و صحرا رابه جای سرو بلند...

غزل شمارهٔ ۴۸۳ – حافظ – غزلیات – سحرگه ره روی در سرزمینی 0

غزل شمارهٔ ۴۸۳ – حافظ – غزلیات – سحرگه ره روی در سرزمینی

سحرگه ره روی در سرزمینیهمی‌گفت این معما با قرینیکه ای صوفی شراب آن گه شود صافکه در شیشه برآرد (بماند) اربعینیخدا زان خرقه بیزار است صد بارکه صد بت باشدش در آستینیمروت گر چه نامی بی‌نشان استنیازی عرضه کن بر نازنینیثوابت باشد ای دارای...

غزل شمارهٔ ۴۷۰ – حافظ – غزلیات – سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی 0

غزل شمارهٔ ۴۷۰ – حافظ – غزلیات – سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمیدل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمیچشم آسایش که دارد از سپهر تیزروساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمیزیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفتصعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمیسوختم در چاه صبر...

غزل شمارهٔ ۴۵۴ – حافظ – غزلیات – ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی 0

غزل شمارهٔ ۴۵۴ – حافظ – غزلیات – ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزیاز این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزیچو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کنکه قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزیز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل استکه زد بر چرخ فیروزه صفیر...

غزل شمارهٔ ۴۵۲ – حافظ – غزلیات – طفیل هستی عشقند آدمی و پری 0

غزل شمارهٔ ۴۵۲ – حافظ – غزلیات – طفیل هستی عشقند آدمی و پری

طفیل هستی عشقند آدمی و پریارادتی بنما تا سعادتی ببریبکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباشکه بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنریمی صبوح و شکرخواب صبحدم تا چندبه عذر نیم شبی کوش و گریه سحریتو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کارکه در...

غزل شمارهٔ ۴۴۹ – حافظ – غزلیات – ای که مهجوری عشاق روا می‌داری 0

غزل شمارهٔ ۴۴۹ – حافظ – غزلیات – ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

ای که مهجوری عشاق روا می‌داریعاشقان را ز بر خویش جدا می‌داریتشنه بادیه را هم به زلالی دریاببه امیدی که در این ره به خدا می‌داریدل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکنبه از این دار نگاهش که مرا می‌داریساغر ما که حریفان دگر...

غزل شمارهٔ ۴۳۵ – حافظ – غزلیات – با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی 0

غزل شمارهٔ ۴۳۵ – حافظ – غزلیات – با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستیتا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستیسلطان من خدا را زلفت شکست...

غزل شمارهٔ ۴۲۴ – حافظ – غزلیات – از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای 0

غزل شمارهٔ ۴۲۴ – حافظ – غزلیات – از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای

از من جدا مشو که توام نور دیده‌ایآرام جان و مونس قلب رمیده‌ایاز دامن تو دست ندارند عاشقانپیراهن صبوری ایشان دریده‌ایاز چشم بخت خویش مبادت گزند از آنکدر دلبری به غایت خوبی رسیده‌ایمنعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمانمعذور دارمت که تو او...

غزل شمارهٔ ۴۱۹ – حافظ – غزلیات – وصال او ز عمر جاودان به 0

غزل شمارهٔ ۴۱۹ – حافظ – غزلیات – وصال او ز عمر جاودان به

وصال او ز عمر جاودان بهخداوندا مرا آن ده که آن بهبه شمشیرم زد و با کس نگفتمکه راز دوست از دشمن نهان بهبه داغ بندگی مردن بر این دربه جان او که از ملک جهان بهخدا را از طبیب من بپرسیدکه آخر کی...

غزل شمارهٔ ۴۱۸ – حافظ – غزلیات – گر تیغ بارد در کوی آن ماه 0

غزل شمارهٔ ۴۱۸ – حافظ – غزلیات – گر تیغ بارد در کوی آن ماه

گر تیغ بارد در کوی آن ماهگردن نهادیم الحکم للهآیین تقوا ما نیز دانیملیکن چه چاره با بخت گمراهما شیخ و واعظ کمتر شناسیمیا جام باده یا قصه کوتاهمن رند و عاشق در موسم گلآن گاه توبه استغفراللهمهر تو عکسی بر ما نیفکندآیینه رویا...

غزل شمارهٔ ۴۱۷ – حافظ – غزلیات – عیشم مدام است از لعل دلخواه 0

غزل شمارهٔ ۴۱۷ – حافظ – غزلیات – عیشم مدام است از لعل دلخواه

عیشم مدام است از لعل دلخواهکارم به کام است الحمدللهای بخت سرکش تنگش به بر کشگه جام زر کش گه لعل دلخواهما را به رندی افسانه کردندپیران جاهل شیخان گمراهاز دست زاهد کردیم توبهو از فعل عابد استغفراللهجانا چه گویم شرح فراقتچشمی و صد...

غزل شمارهٔ ۴۱۱ – حافظ – غزلیات – تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو 0

غزل شمارهٔ ۴۱۱ – حافظ – غزلیات – تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو

تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای توپرده غنچه می‌درد خنده دلگشای توای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوزکز سر صدق می‌کند شب همه شب دعای تومن که ملول گشتمی از نفس فرشتگانقال و مقال عالمی می‌کشم از برای تودولت عشق بین که...

غزل شمارهٔ ۴۰۷ – حافظ – غزلیات – مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو 0

غزل شمارهٔ ۴۰۷ – حافظ – غزلیات – مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نویادم از کشته خویش آمد و هنگام دروگفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمیدگفت با این همه از سابقه نومید مشوگر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلکاز چراغ تو به خورشید رسد صد پرتوتکیه بر...