غزل ۴۲۴ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینمکسی دگر نتوانم که بر تو بگزینمبپرس حال من آخر چو بگذری روزیکه چون همیگذرد روزگار مسکینممن اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شدکه در بهشت نیارد خدای غمگینمندانمت که چه گویم تو هر دو...