غزل شمارهٔ ۳۳۰ – حافظ – غزلیات – تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرمتبسمی کن و جان بین که چون همیسپرمچنین که در دل من داغ زلف سرکش توستبنفشه زار شود تربتم چو درگذرمبر آستان مرادت گشادهام در چشمکه یک نظر فکنی خود فکندی از نظرمچه شکر گویمت ای خیل...