غزل شمارهٔ ۳۵۶ – حافظ – غزلیات – گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینمز جام وصل مینوشم ز باغ عیش گل چینمشراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد بردلبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینممگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روزسخن با ماه میگویم...