برچسب: حسین-علیزاده

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بگردان و بزن ساز نو 0

غزل شمارهٔ ۲۲۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – پرده بگردان و بزن ساز نو

پرده بگردان و بزن ساز نوهین که رسید از فلک آواز نوتازه و خندان نشود گوش و هوشتا ز خرد درنرسد راز نواین بکند زهره که چون ماه دیداو بزند چنگ طرب ساز نوخیز سبک رطل گران را بیارتا ببرم شرم ز هنباز نوبرجه...

غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مرو

خوش خرامان می‌روی ای جان جان بی‌من مروای حیات دوستان در بوستان بی‌من مروای فلک بی‌من مگرد و ای قمر بی‌من متابای زمین بی‌من مروی و ای زمان بی‌من مرواین جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش استاین جهان بی‌من...

غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو 0

غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شوو اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شوهم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کنوآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شورو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌هاوآنگه شراب...

غزل شمارهٔ ۵۲۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند 0

غزل شمارهٔ ۵۲۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند

گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زندوین عالم بی‌اصل را چون ذره‌ها برهم زندعالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شودآدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زنددودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملکزان دود ناگه آتشی...

غزل شمارهٔ ۳۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا 0

غزل شمارهٔ ۳۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرایار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرانوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح توییسینه مشروح تویی بر در اسرار مرانور تویی سور تویی دولت منصور توییمرغ که طور تویی خسته به منقار مراقطره تویی بحر تویی لطف تویی...

غزل شمارهٔ ۲۴۹ – حافظ – غزلیات – ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار 0

غزل شمارهٔ ۲۴۹ – حافظ – غزلیات – ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیارببر اندوه دل و مژده دلدار بیارنکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگونامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیارتا معطر کنم از لطف نسیم تو مشامشمه‌ای از نفحات نفس یار بیاربه وفای تو که خاک ره آن...