برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
از لب یار شکر را چه خبروز رخش شمس و قمر را چه خبربا دمش باد بهاری چه زندوز قدش سرو و شجر را چه خبرگر جهان زیر و زبر گشت از اوعاشق زیر و زبر را چه خبرچونک جان محرم اسرارش نیستاز رهش...
پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگرنیست در دین و دنیا همچو تو یار دیگرکفر دان در طریقت جهل دان در حقیقتجز تماشای رویت پیشه و کار دیگرتا تو آن رخ نمودی عقل و ایمان ربودیهست منصور جان را هر طرف دار...
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگرسگ خویش را رها کن که کند شکار دیگرهمه غوطهها بخوردی همه کارها بکردیمنشین ز پای یک دم که بماند کار دیگرهمه نقدها شمردی به وکیل درسپردیبشنو از این محاسب عدد و شمار دیگرتو بسی سمن بران را...
خداوند خداوندان اسرارزهی خورشید در خورشید انوارز عشق حسن تو خوبان مه روبه رقص اندر مثال چرخ دوارچو بنمایی ز خوبی دست بردیبماند دست و پای عقل از کارگشاده ز آتش او آب حیوانکه آبش خوشترست ای دوست یا ناراز آن آتش بروییدست گلزارو...
عشق تو مست و کف زنانم کردمستم و بیخودم چه دانم کردغوره بودم کنون شدم انگورخویشتن را ترش نتانم کردشکرینست یار حلواییمشت حلوا در این دهانم کردتا گشاد او دکان حلواییخانهام برد و بیدکانم کردخلق گوید چنان نمیبایدمن نبودم چنین چنانم کرداولا خم شکست...
گفتم که ای جان خود جان چه باشدای درد و درمان درمان چه باشدخواهم که سازم صد جان و دل راپیش تو قربان قربان چه باشدای نور رویت ای بوی کویتاسرار ایمان ایمان چه باشدگفتی گزیدی بر ما دکانیبر بیگناهی بهتان چه باشداقبال پیشت...
بانگ زدم من که دل مست کجا میرودگفت شهنشه خموش جانب ما میرودگفتم تو با منی دم ز درون میزنیپس دل من از برون خیره چرا میرودگفت که دل آن ماست رستم دستان ماستسوی خیال خطا بهر غزا میرودهر طرفی کو رود بخت از...
جامه سیه کرد کفر نور محمد رسیدطبل بقا کوفتند ملک مخلد رسیدروی زمین سبز شد جیب درید آسمانبار دگر مه شکافت روح مجرد رسیدگشت جهان پرشکر بست سعادت کمرخیز که بار دگر آن قمرین خد رسیددل چو سطرلاب شد آیت هفت آسمانشرح دل احمدی...
یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدنددیوانگان بندی زنجیرها دریدندبس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشانگویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدندجانهای جمله مستان دلهای دل پرستانناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدندمستان سبو شکستند بر خنبها نشستندیا رب چه باده خوردند یا رب چه...
گل خندان که نخندد چه کندعلم از مشک نبندد چه کندنار خندان که دهان بگشادستچونک در پوست نگنجد چه کندمه تابان به جز از خوبی و نازچه نماید چه پسندد چه کندآفتاب ار ندهد تابش و نورپس بدین نادره گنبد چه کندسایه چون طلعت...
یا رب این بوی خوش از روضه جان میآیدیا نسیمیست کز آن سوی جهان میآیدیا رب این آب حیات از چه وطن میجوشدیا رب این نور صفات از چه مکان میآیدعجب این غلغله از جوق ملک میخیزدعجب این قهقهه از حور جنان میآیدچه سماعست...
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسدمرده آن تن که بدو مژده جانی نرسدسیه آن روز که بینور جمالت گذردهیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسدوای آن دل که ز عشق تو در آتش نرودهمچو زر خرج شود هیچ به کانی...
هست مستی که مرا جانب میخانه بردجانب ساقی گلچهره دردانه بردهست مستی که کشد گوش مرا یارانهاز چنین صف نعالم سوی پیشانه بردنعل آنست که بوسه گه او خاک بودلعل آنست که سوی می و پیمانه بردجان سپاریم بدان باده جان دست نهیمپیشتر زانک...
ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرندو نه زان مفلسکان که بز لاغر گیرندما از آن سوختگانیم که از لذت سوزآب حیوان بهلند و پی آذر گیرندچو مه از روزن هر خانه که اندرتابیماز ضیا شب صفتان جمله ره در گیرندناامیدان که فلک ساغر...
عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدندزیرکان از پی سرمایه به بازار شدندعاشقان را چو همه پیشه و بازار توییعاشقان از جز بازار تو بیزار شدندسفها سوی مجالس گرو فرج و گلوفقها سوی مدارس پی تکرار شدندهمه از سلسله عشق تو دیوانه شدندهمه...
خبرت هست که در شهر شکر ارزان شدخبرت هست که دی گم شد و تابستان شدخبرت هست که ریحان و قرنفل در باغزیر لب خنده زنانند که کار آسان شدخبرت هست که بلبل ز سفر بازرسیددر سماع آمد و استاد همه مرغان شدخبرت هست...
بر سر آتش تو سوختم و دود نکردآب بر آتش تو ریختم و سود نکردآزمودم دل خود را به هزاران شیوههیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکردآنچ از عشق کشید این دل من که نکشیدو آنچ در آتش کرد این دل من...
همه خفتند و من دلشده را خواب نبردهمه شب دیده من بر فلک استاره شمردخوابم از دیده چنان رفت که هرگز نایدخواب من زهر فراق تو بنوشید و بمردچه شود گر ز ملاقات دوایی سازیخستهای را که دل و دیده به دست تو سپردنه...
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نمانددلتان به چرخ پرد چو بدن گران نمانددل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماندنه که هر چه در جهانست نه که عشق جان آنستجز عشق هر چه...
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامدچو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامدسر خنبها گشادم ز هزار خم چشیدمچو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامدچه عجب که در دل من گل و یاسمن بخنددکه سمن بری لطیفی چو تو در برم...