برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشدنشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشدتو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشیتو خود این را روا داری وانگه این روا باشدنگفتی من وفادارم وفا را من خریدارمببین در رنگ رخسارم بیندیش این وفا...
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارددر این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکارانبه دکان کسی بنشین که در دکان شکر داردترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کسیکی...
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشودداغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشوددیده عقل مست تو چرخه چرخ پست توگوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشودجان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکندعقل خروش میکند بیتو به...
جان و جهان چو روی تو در دو جهان کجا بودگر تو ستم کنی به جان از تو ستم روا بودچون همه سوی نور تست کیست دورو به عهد توچون همه رو گرفتهای روی دگر کجا بودآنک بدید روی تو در نظرش چه سرد...
آب زنید راه را هین که نگار میرسدمژده دهید باغ را بوی بهار میرسدراه دهید یار را آن مه ده چهار راکز رخ نوربخش او نور نثار میرسدچاک شدست آسمان غلغله ایست در جهانعنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسدرونق باغ میرسد چشم و...
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شودوارهد از حد جهان بیحد و اندازه شودخاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشدیا همگی رنگ شود یا همه آوازه شودهر که شدت حلقهٔ در زود برد حقه زرخاصه که در باز کنی...
بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شدخورشید جان عاشقان در خلوت الله شدروزیست اندر شب نهان ترکی میان هندوانهین ترک تازیی بکن کان ترک در خرگاه شدگر بو بری زان روشنی آتش به خواب اندرزنیکز شب روی و بندگی زهره حریف ماه...
مستی سلامت میکند پنهان پیامت میکندآن کو دلش را بردهای جان هم غلامت میکندای نیست کرده هست را بشنو سلام مست رامستی که هر دو دست را پابند دامت میکندای آسمان عاشقان ای جان جان عاشقانحسنت میان عاشقان نک دوستکامت میکندای چاشنی هر لبی...
مستی سلامت میکند پنهان پیامت میکندآن کو دلش را بردهای جان هم غلامت میکندای نیست کرده هست را بشنو سلام مست رامستی که هر دو دست را پابند دامت میکندای آسمان عاشقان ای جان جان عاشقانحسنت میان عاشقان نک دوستکامت میکندای چاشنی هر لبی...
آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شودآمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شودهم بحر پرگوهر شود هم شوره چون گوهر شودهم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شودگر چشم و جان عاشقان چون ابر طوفان بار شداما دل اندر ابر تن...
رو آن ربابی را بگو مستان سلامت میکنندوان مرغ آبی را بگو مستان سلامت میکنندوان میر ساقی را بگو مستان سلامت میکنندوان عمر باقی را بگو مستان سلامت میکنندوان میر غوغا را بگو مستان سلامت میکنندوان شور و سودا را بگو مستان سلامت میکنندای...
رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنندمستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکننددر عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتروز دلبران خوش باشتر مستان سلامت میکنندغوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگرخورشید ربانی نگر مستان سلامت میکنندافسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسیبی پا...
مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمندنی آن چنان سیلیست این کش کس تواند کرد بندذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلیحال دل بیهوش را هرگز نداند هوشمندبیزار گردند از شهی شاهان اگر بویی برندزان بادهها که عاشقان در مجلس دل میخورندخسرو وداع...
گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زندوین عالم بیاصل را چون ذرهها برهم زندعالم همه دریا شود دریا ز هیبت لا شودآدم نماند و آدمی گر خویش با آدم زنددودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملکزان دود ناگه آتشی...
ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شدطشتش فتاد از بام ما نک سوی مجنون خانه شدمیگشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جوچون خشک نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شدای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تومشنو تو...
بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شدخیزید ای خوش طالعان وقت طلوع ماه شدساقی به سوی جام رو ای پاسبان بر بام روای جان بیآرام رو کان یار خلوت خواه شداشکی که چشم افروختی صبری که خرمن سوختیعقلی که راه آموختی در...
بازرسیدیم ز میخانه مستبازرهیدیم ز بالا و پستجمله مستان خوش و رقصان شدنددست زنید ای صنمان دست دستماهی و دریا همه مستی کنندچونک سر زلف تو افتاده شستزیر و زبر گشت خرابات ماخنب نگون گشت و قرابه شکستپیر خرابات چو آن شور دیدبر سر...
کیست در این شهر که او مست نیستکیست در این دور کز این دست نیستکیست که از دمدمه روح قدسحامله چون مریم آبست نیستکیست که هر ساعت پنجاه باربسته آن طره چون شست نیستچیست در آن مجلس بالای چرخاز می و شاهد که در...
آنک چنان میرود ای عجب او جان کیستسخت روان میرود سرو خرامان کیستحلقه آن جعد او سلسله پای کیستزلف چلیپا و شش آفت ایمان کیستدر دل ما صورتیست ای عجب آن نقش کیستوین همه بوهای خوش از سوی بستان کیستدیدم آن شاه را آن...
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاستنوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاستدرج عطا شد پدید غره دریا رسیدصبح سعادت دمید صبح چه نور خداستصورت و تصویر کیست این شه و این میر کیستاین خرد پیر کیست این همه روپوشهاستچاره روپوشها هست...