برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالیبه کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالینه ره گریز دارم نه طریق آشناییچه غم اوفتادهای را که تواند احتیالیهمه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشداگر احتمال دارد به قیامت اتصالیچه خوش است در فراقی...
عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکییا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکیآزمودم درد و داغ عشق باری صد هزارهمچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکینغنویدم زان خیالش را نمیبینم به خوابدیده گریان من یک شب غنودی کاشکیاز چه ننماید به من دیدار...
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داریکه جمال سرو بستان و کمال ماه داریدر کس نمیگشایم که به خاطرم درآیدتو به اندرون جان آی که جایگاه داریملکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانمبه کدام جنس گویم که تو اشتباه داریبر کس نمیتوانم به...
عمری به بوی یاری کردیم انتظاریزآن انتظار ما را نگشود هیچ کاریاز دولت وصالش حاصل نشد مرادیوز محنت فراقش بر دل بماند باریهر دم غم فراقش بر دل نهاد باریهر لحظه دست هجرش در دل شکست خاریای زلف تو کمندی ابروی تو کمانیوی قامت...
خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاریمهربانان روی بر هم وز حسودان برکناریهر که را با دلستانی عیش میافتد زمانیگو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاریراحت جان است رفتن با دلارامی به صحراعین درمان است گفتن درد دل با غمگساریهر...
خبر از عیش ندارد که ندارد یاریدل نخوانند که صیدش نکند دلداریجان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کردتا دگر برنکنم دیده به هر دیدارییعلم الله که من از دست غمت جان نبرمتو به از من بتر از من بکشی بسیاریغم عشق آمد...
چون است حال بستان ای باد نوبهاریکز بلبلان برآمد فریاد بیقراریای گنج نوشدارو با خستگان نگه کنمرهم به دست و ما را مجروح میگذارییا خلوتی برآور یا برقعی فرو هلور نه به شکل شیرین شور از جهان برآریهر ساعت از لطیفی رویت عرق برآردچون...
سرو بستانی تو یا مه یا پرییا ملک یا دفتر صورتگریرفتنی داری و سحری میکنیکاندر آن عاجز بماند سامریهر که یک بارش گذشتی در نظردر دلش صد بار دیگر بگذریمیروی و اندر پیت دل میرودباز میآیی و جان میپروریگر تو شاهد با میان آیی...
روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبریچون پس پرده میروی پرده صبر میدریحور بهشت خوانمت ماه تمام گویمتکآدمیی ندیدهام چون تو پری به دلبریآینه را تو دادهای پرتو روی خویشتنور نه چه زهره داشتی در نظرت برابرینسخه چشم و ابرویت پیش نگارگر برمگویمش این...
بخت آیینه ندارم که در او مینگریخاک بازار نیرزم که بر او میگذریمن چنان عاشق رویت که ز خود بیخبرمتو چنان فتنه خویشی که ز ما بیخبریبه چه ماننده کنم در همه آفاق تو راکآنچه در وهم من آید تو از آن خوبتریبرقع از...
جان ندارد هر که جانانیش نیستتنگ عیشست آن که بستانیش نیستهر که را صورت نبندد سر عشقصورتی دارد ولی جانیش نیستگر دلی داری به دلبندی بدهضایع آن کشور که سلطانیش نیستکامران آن دل که محبوبیش هستنیکبخت آن سر که سامانیش نیستچشم نابینا زمین و...
گفتم آهن دلی کنم چندیندهم دل به هیچ دلبندیوان که را دیده در دهان تو رفتهرگزش گوش نشنود پندیخاصه ما را که در ازل بودهستبا تو آمیزشی و پیوندیبه دلت کز دلت به در نکنمسختتر زین مخواه سوگندییک دم آخر حجاب یک سو نهتا...
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردیبه زیر پای هجرانش لگدکوب ستم کردیقلم بر بیدلان گفتی نخواهم راند و هم راندیجفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردیبدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتیسگم خواندی و خشنودم جزاک الله...
همه عمر برندارم سر از این خمار مستیکه هنوز من نبودم که تو در دلم نشستیتو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتددگران روند و آیند و تو همچنان که هستیچه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکنتو چو روی باز کردی در ماجرا...
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابیچه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابیبه چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمدبزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابینفس خروس بگرفت که نوبتی بخواندهمه بلبلان بمردند و نماند جز غرابینفحات صبح دانی ز چه روی...
ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابیشیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابیاز بوی تو در تاب شود آهوی مشکینگر باز کنند از شکن زلف تو تابیبر دیده صاحب نظران خواب ببستیترسی که ببینند خیال تو به خوابیاز خنده شیرین نمکدان دهانتخون میرود...
هر کس به تماشایی رفتند به صحراییما را که تو منظوری خاطر نرود جایییا چشم نمیبیند یا راه نمیداندهر کاو به وجود خود دارد ز تو پرواییدیوانه عشقت را جایی نظر افتادهستکآنجا نتواند رفت اندیشه داناییامید تو بیرون برد از دل همه امیدیسودای تو...
بگذار تا مقابل روی تو بگذریمدزدیده در شمایل خوب تو بنگریمشوق است در جدایی و جور است در نظرهم جور به که طاقت شوقت نیاوریمروی ار به روی ما نکنی حکم از آن توستبازآ که روی در قدمانت بگستریمما را سریست با تو که...
ما در خلوت به روی خلق ببستیماز همه بازآمدیم و با تو نشستیمهر چه نه پیوند یار بود بریدیموآنچه نه پیمان دوست بود شکستیممردم هشیار از این معامله دورندشاید اگر عیب ما کنند که مستیممالک خود را همیشه غصه گدازدملک پری پیکری شدیم و...
ما به روی دوستان از بوستان آسودهایمگر بهار آید وگر باد خزان آسودهایمسروبالایی که مقصود است اگر حاصل شودسرو اگر هرگز نباشد در جهان آسودهایمگر به صحرا دیگران از بهر عشرت میروندما به خلوت با تو ای آرام جان آسودهایمهر چه در دنیا و...