برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
رها نمیکند ایام در کنار منشکه داد خود بستانم به بوسه از دهنشهمان کمند بگیرم که صید خاطر خلقبدان همیکند و درکشم به خویشتنشولیک دست نیارم زدن در آن سر زلفکه مبلغی دل خلق است زیر هر شکنشغلام قامت آن لعبتم که بر قد...
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمشبر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمشقوت شرح عشق تو نیست زبان خامه راگرد در امید تو چند به سر دوانمشایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتدفارغی از فغان من گر به فلک رسانمشآه...
آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتشهر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتشمیوه نمیدهد به کس باغ تفرج است و بسجز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتشداروی دل نمیکنم کان که مریض عشق شدهیچ دوا نیاورد باز به استقامتشهر که فدا نمیکند...
برآمد باد صبح و بوی نوروزبه کام دوستان و بخت پیروزمبارک بادت این سال و همه سالهمایون بادت این روز و همه روزچو آتش در درخت افکند گلناردگر منقل منه آتش میفروزچو نرگس چشم بخت از خواب برخاستحسد گو دشمنان را دیده بردوزبهاری خرم...
یار آن بود که صبر کند بر جفای یارترک رضای خویش کند در رضای یارگر بر وجود عاشق صادق نهند تیغبیند خطای خویش و نبیند خطای یاریار از برای نفس گرفتن طریق نیستما نفس خویشتن بکشیم از برای یاریاران شنیدهام که بیابان گرفتهاندبیطاقت از...
تو را سریست که با ما فرو نمیآیدمرا دلی که صبوری از او نمیآیدکدام دیده به روی تو باز شد همه عمرکه آب دیده به رویش فرو نمیآیدجز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیبکه مهربانی از آن طبع و خو نمیآیدچه جور...
آن نه عشق است که از دل به دهان میآیدوان نه عاشق که ز معشوق به جان میآیدگو برو در پس زانوی سلامت بنشینآن که از دست ملامت به فغان میآیدکشتی هر که در این ورطه خونخوار افتادنشنیدیم که دیگر به کران میآیدیا مسافر...
اگر آن عهدشکن با سر میثاق آیدجان رفتهست که با قالب مشتاق آیدهمه شبهای جهان روز کند طلعت اوگر چو صبحیش نظر بر همه آفاق آیدهر غمی را فرجی هست ولیکن ترسمپیش از آنم بکشد زهر که تریاق آیدبندگی هیچ نکردیم و طمع میداریمکه...
به کوی لاله رخان هر که عشقباز آیدامید نیست که دیگر به عقل بازآیدکبوتری که دگر آشیان نخواهد دیدقضا همیبردش تا به چنگ باز آیدندانم ابروی شوخت چگونه محرابیستکه گر ببیند زندیق در نماز آیدبزرگوار مقامی و نیکبخت کسیکه هر دم از در او...
سرمست اگر درآیی عالم به هم برآیدخاک وجود ما را گرد از عدم برآیدگر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتدخلوت نشین جان را آه از حرم برآیدگلدسته امیدی بر جان عاشقان نهتا ره روان غم را خار از قدم برآیدگفتی به کام روزی...
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شودتا منتهای کار من از عشق چون شوددل برقرار نیست که گویم نصیحتیاز راه عقل و معرفتش رهنمون شودیار آن حریف نیست که از در درآیدمعشق آن حدیث نیست که از دل برون شودفرهادوارم از لب...
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانندبیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانندکس نیست که پنهان نظری با تو نداردمن نیز بر آنم که همه خلق بر آننداهل نظرانند که چشمی به ارادتبا روی تو دارند و دگر بی بصرانندهر کس غم دین...
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمندسروران بر در سودای تو خاک قدمندشهری اندر هوست سوخته در آتش عشقخلقی اندر طلبت غرقه دریای غمندخون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسنقتل اینان که روا داشت که صید حرمندصنم اندر بلد کفر پرستند و صلیبزلف و روی...
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزندهزار فتنه به هر گوشهای برانگیزندچگونه انس نگیرند با تو آدمیانکه از لطافت خوی تو وحش نگریزندچنان که در رخ خوبان حلال نیست نظرحلال نیست که از تو نظر بپرهیزندغلام آن سر و پایم که از لطافت...
پیش رویت دگران صورت بر دیوارندنه چنین صورت و معنی که تو داری دارندتا گل روی تو دیدم همه گلها خارندتا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارندآن که گویند به عمری شب قدری باشدمگر آنست که با دوست به پایان آرنددامن دولت جاوید...
آخر ای سنگدل سیم زنخدان تا چندتو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چندخار در پای گل از دور به حسرت دیدنتشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چندگوش در گفتن شیرین تو واله تا کیچشم در منظر مطبوع تو حیران تا...
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هستیا شب و روز به جز فکر توام کاری هستبه کمند سر زلفت نه من افتادم و بسکه به هر حلقه موییت گرفتاری هستگر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیستدر و دیوار...
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هستبگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هستروا بود که چنین بیحساب دل ببریمکن که مظلمه خلق را جزایی هستتوانگران را عیبی نباشد ار وقتینظر کنند که در کوی ما گدایی هستبه کام دشمن و بیگانه رفت...
مرا خود با تو چیزی در میان هستو گر نه روی زیبا در جهان هستوجودی دارم از مهرت گدازانوجودم رفت و مهرت همچنان هستمبر ظن کز سرم سودای عشقترود تا بر زمینم استخوان هستاگر پیشم نشینی دل نشانیو گر غایب شوی در دل نشان...
آب حیات من است خاک سر کوی دوستگر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوستولوله در شهر نیست جز شکن زلف یارفتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوستداروی مشتاق چیست زهر ز دست نگارمرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوستدوست به هندوی...