برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستمز من بریدی و با هیچ کس نپیوستمکجا روم که بمیرم بر آستان امیداگر به دامن وصلت نمیرسد دستمشگفت ماندهام از بامداد روز وداعکه برنخاست قیامت چو بی تو بنشستمبلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارسیکی منم که...
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابمبدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابمتنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقیوگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابمبیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانهکه گر جیحون بپیمایی نخواهی...
روزگاریست که سودازده روی توامخوابگه نیست مگر خاک سر کوی توامبه دو چشم تو که شوریدهتر از بخت من استکه به روی تو من آشفتهتر از موی توامنقد هر عقل که در کیسه پندارم بودکمتر از هیچ برآمد به ترازوی توامهمدمی نیست که گوید...
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغامتو مستریح و به افسوس میرود ایامشبی نپرسی و روزی که دوستدارانمچگونه شب به سحر میبرند و روز به شامببردی از دل من مهر هر کجا صنمیستمرا که قبله گرفتم چه کار با اصنامبه کام...
چو بلبل سحری برگرفت نوبت بامز توبه خانه تنهایی آمدم بر بامنگاه میکنم از پیش رایت خورشیدکه میبرد به افق پرچم سپاه ظلامبیاض روز برآمد چو از دواج سیاهبرهنه بازنشیند یکی سپیداندامدلم به عشق گرفتار و جان به مهر گرودرآمد از درم آن دلفریب...
رفیق مهربان و یار همدمهمه کس دوست میدارند و من همنظر با نیکوان رسمیست معهودنه این بدعت من آوردم به عالمتو گر دعوی کنی پرهیزگاریمصدق دارمت والله اعلمو گر گویی که میل خاطرم نیستمن این دعوی نمیدارم مسلمحدیث عشق اگر گویی گناه استگناه اول...
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدمصانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدمخورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهانوصفت نگنجد در بیان نامت نیاید در قلمگفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی خوبترمیبینمت چون نیشکر شیرینی از سر تا قدمچندان...
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصالشب فراق نخفتیم لاجرم ز خیالبدار یک نفس ای قائد این زمام جمالکه دیده سیر نمیگردد از نظر به جمالدگر به گوش فراموش عهد سنگین دلپیام ما که رساند مگر نسیم شمالبه تیغ هندی دشمن قتال مینکندچنان که...
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دلگل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گلایا باد سحرگاهی گر این شب روز میخواهیاز آن خورشید خرگاهی برافکن دامن محملگر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شایدهزارش صید پیش آید به خون خویش...
ساقی بده آن شراب گلرنگمطرب بزن آن نوای بر چنگکز زهد ندیدهام فتوحیتا کی زنم آبگینه بر سنگخون شد دل من ندیده کامیالا که برفت نام با ننگعشق آمد و عقل همچو بادیرفت از بر من هزار فرسنگای زاهد خرقه پوش تا کیبا عاشق...
حسن تو دایم بدین قرار نماندمست تو جاوید در خمار نماندای گل خندان نوشکفته نگه دارخاطر بلبل که نوبهار نماندحسن دلاویز پنجهایست نگارینتا به قیامت بر او نگار نماندعاقبت از ما غبار ماند زنهارتا ز تو بر خاطری غبار نماندپار گذشت آن چه دیدی...
کسی که روی تو دیدهست حال من داندکه هر که دل به تو پرداخت صبر نتواندمگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیستکه آدمی که تو بیند نظر بپوشاندهر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاددلش ببخشد و بر جانت آفرین خوانداگر به...
آن سرو که گویند به بالای تو ماندهرگز قدمی پیش تو رفتن نتوانددنبال تو بودن گنه از جانب ما نیستبا غمزه بگو تا دل مردم نستاندزنهار که چون میگذری بر سر مجروحوز وی خبرت نیست که چون میگذراندبخت آن نکند با من سرگشته که...
آن را که غمی چون غم من نیست چه داندکز شوق توام دیده چه شب میگذراندوقت است اگر از پای درآیم که همه عمرباری نکشیدم که به هجران تو ماندسوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرسکاندوه دل سوختگان سوخته دانددیوانه گرش پند دهی کار...
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشدترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشدکی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفتعاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشدسروبالای منا گر چون گل آیی در چمنخاک پایت نرگس اندر چشم بینایی کشدروی تاجیکانهات بنمای...
در پای تو افتادن شایسته دمی باشدترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشدبسیار زبونیها بر خویش روا دارددرویش که بازارش با محتشمی باشدزین سان که وجود توست ای صورت روحانیشاید که وجود ما پیشت عدمی باشدگر جمله صنمها را صورت به تو مانستیشاید که...
اگر سروی به بالای تو باشدنه چون بشن دلارای تو باشدو گر خورشید در مجلس نشیندنپندارم که همتای تو باشدو گر دوران ز سر گیرند هیهاتکه مولودی به سیمای تو باشدکه دارد در همه لشکر کمانیکه چون ابروی زیبای تو باشدمبادا ور بود غارت...
تو را نادیدن ما غم نباشدکه در خیلت به از ما کم نباشدمن از دست تو در عالم نهم رویولیکن چون تو در عالم نباشدعجب گر در چمن برپای خیزیکه سرو راست پیشت خم نباشدمبادا در جهان دلتنگ روییکه رویت بیند و خرم نباشدمن...
تا حال منت خبر نباشددر کار منت نظر نباشدتا قوت صبر بود کردیمدیگر چه کنیم اگر نباشدآیین وفا و مهربانیدر شهر شما مگر نباشدگویند نظر چرا نبستیتا مشغله و خطر نباشدای خواجه برو که جهد انسانبا تیر قضا سپر نباشداین شور که در سر...
از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشدمیبرم جور تو تا وسع و توانم باشدگر نوازی چه سعادت به از این خواهم یافتور کشی زار چه دولت به از آنم باشدچون مرا عشق تو از هر چه جهان بازاستدچه غم از سرزنش هر...