طفیل هستی عشقند آدمی و پریارادتی بنما تا سعادتی ببریبکوش خواجه و از عشق بینصیب مباشکه بنده را نخرد کس به عیب بیهنریمی صبوح و شکرخواب صبحدم تا چندبه عذر نیم شبی کوش و گریه سحریتو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کارکه در...
ای که مهجوری عشاق روا میداریعاشقان را ز بر خویش جدا میداریتشنه بادیه را هم به زلالی دریاببه امیدی که در این ره به خدا میداریدل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکنبه از این دار نگاهش که مرا میداریساغر ما که حریفان دگر...
ای که در کوی خرابات مقامی داریجم وقت خودی ار دست به جامی داریای که با زلف و رخ یار گذاری شب و روزفرصتت باد که خوش صبحی و شامی داریای صبا سوختگان بر سر ره منتظرندگر از آن یار سفرکرده پیامی داریخال سرسبز...
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندیخطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندیدعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود استبدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندیقلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید بازورای حد تقریر است شرح آرزومندیالا ای...
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتیگردون ورق هستی ما درننوشتیهر چند که هجران ثمر وصل برآرددهقان جهان کاش که این تخم نکشتیآمرزش نقد است کسی را که در این جایاریست چو حوری و سرایی چو بهشتیدر مصطبه عشق تنعم نتوان کردچون بالش...
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستیتا بیخبر بمیرد در درد خودپرستیعاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستیدوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانمبا کافران چه کارت گر بت نمیپرستیسلطان من خدا را زلفت شکست...
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابیپر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبیوصف رخ چو ماهش در پرده راست نایدمطرب بزن نوایی ساقی بده شرابیشد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبتزین در دگر نراند ما را به هیچ بابیدر انتظار رویت...
لبش میبوسم و در میکشم میبه آب زندگانی بردهام پینه رازش میتوانم گفت با کسنه کس را میتوانم دید با ویلبش میبوسد و خون میخورد جامرخش میبیند و گل میکند خویبده جام می و از جم مکن یادکه میداند که جم کی بود و...
چراغ روی تو را شمع گشت پروانهمرا ز حال تو با حال خویش پروا نهخرد که قید مجانین عشق میفرمودبه بوی سنبل زلف تو گشت دیوانهبه بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شدهزار جان گرامی فدای جانانهمن رمیده ز غیرت ز...
دامن کشان همیشد در شرب زرکشیدهصد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریدهاز تاب آتش می بر گرد عارضش خویچون قطرههای شبنم بر برگ گل چکیدهلفظی فصیح شیرین قدی بلند چابکرویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیدهیاقوت جان فزایش از آب لطف زادهشمشاد خوش خرامش...
از من جدا مشو که توام نور دیدهایآرام جان و مونس قلب رمیدهایاز دامن تو دست ندارند عاشقانپیراهن صبوری ایشان دریدهایاز چشم بخت خویش مبادت گزند از آنکدر دلبری به غایت خوبی رسیدهایمنعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمانمعذور دارمت که تو او...
دوش رفتم به در میکده خواب آلودهخرقه تردامن و سجاده شراب آلودهآمد افسوس کنان مغبچه باده فروشگفت بیدار شو ای ره رو خواب آلودهشست و شویی کن و آن گه به خرابات خرامتا نگردد ز تو این دیر خراب آلودهبه هوای لب شیرین پسران...
ای که با سلسله زلف دراز آمدهایفرصتت باد که دیوانه نواز آمدهایساعتی ناز مفرما و بگردان عادتچون به پرسیدن ارباب نیاز آمدهایپیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگچون به هر حال برازنده ناز آمدهایآب و آتش به هم آمیختهای از...
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چهمست از خانه برون تاختهای یعنی چهزلف در دست صبا گوش به فرمان رقیباین چنین با همه درساختهای یعنی چهشاه خوبانی و منظور گدایان شدهایقدر این مرتبه نشناختهای یعنی چهنه سر زلف خود اول تو به دستم دادیبازم از پای...
وصال او ز عمر جاودان بهخداوندا مرا آن ده که آن بهبه شمشیرم زد و با کس نگفتمکه راز دوست از دشمن نهان بهبه داغ بندگی مردن بر این دربه جان او که از ملک جهان بهخدا را از طبیب من بپرسیدکه آخر کی...
گر تیغ بارد در کوی آن ماهگردن نهادیم الحکم للهآیین تقوا ما نیز دانیملیکن چه چاره با بخت گمراهما شیخ و واعظ کمتر شناسیمیا جام باده یا قصه کوتاهمن رند و عاشق در موسم گلآن گاه توبه استغفراللهمهر تو عکسی بر ما نیفکندآیینه رویا...
عیشم مدام است از لعل دلخواهکارم به کام است الحمدللهای بخت سرکش تنگش به بر کشگه جام زر کش گه لعل دلخواهما را به رندی افسانه کردندپیران جاهل شیخان گمراهاز دست زاهد کردیم توبهو از فعل عابد استغفراللهجانا چه گویم شرح فراقتچشمی و صد...
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابروجهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابروغلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستینگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابروهلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویشکه باشد...
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای توپرده غنچه میدرد خنده دلگشای توای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوزکز سر صدق میکند شب همه شب دعای تومن که ملول گشتمی از نفس فرشتگانقال و مقال عالمی میکشم از برای تودولت عشق بین که...